با نفس عمیقی که منجر به تیر کشیدن قفسه سینش شد پلک هاشو به آرومی از هم فاصله داد و فقط چند لحظه طول کشید تا علت بیهوش شدنش رو به یاد بیاره و با سرعتی که از بدنش انتظار نمیرفت روی تخت بشینه .
_بیدار شدی عزیز دلم ؟ بهتری ؟
صدای خواب آلود زنی که کنارِ تختش روی زمین نشسته بود توی اتاق پیچید و مقصد نگاهش رو تغییر داد .
_چانیول ... حالش خوبه ؟
بدون توجه به سوال های یونا با صدای گرفته ای پرسید و نگرانی ای که توی صداش موج میزد باعث شد زن کنارش دستش رو بالا بیاره و روی گونش بذاره .
_آره حالش خوبه . یک ساعتی هم نشست بالا سرت تا بیدار شی ولی نشدی . دیدم خیلی خستست به زور فرستادمش بره . البته اینکه کیونگهون به عنوان معذرت خواهی صورتشو با بوس هاش کلی تف مالی کرد هم توی فرار کردنش بی تاثیر نبود .
با لحن شوخ گفت تا شاید بتونه کمی از استرس پسر کوچک تر رو کم کنه .
_حالش خوب بود ؟ دیگه نمیلرزید ؟
همونطور که سعی میکرد تصاویر دردناکی از چانیول که مثل فیلم جلوی چشم هاش پخش میشدن رو کنار بزنه دوباره پرسید .
_بکهیون ... کسی که الان باید نگرانش باشی چانیول نیست ! خودتی ! اینجا بالا شهر نیست عزیزم ، آدمای اینجا هیچ کدوم زندگی خوبی نداشتن و هزارتا مشکل روحی و جسمی دارن . اگه بخوای هربار خودتو اینطوری ببازی قلبت چند سال بیشتر دووم نمیاره ! اگه چانیول برات مهمه باید یاد بگیری قوی باشی تا اگه دوباره این شرایط پیش اومد این تو باشی که آرومش کنی ؛ نه اینکه پسر بیچاره سرشو بالا بیاره ببینه بیهوش افتادی رو مبل و درد خودش کلا یادش بره !
بکهیون به قلب بی جنبش که شعور نداشت الان وقت خوشحال شدن نیست لعنت فرستاد . ولی فکر اینکه چانیول با اون وضعش هم باز نگرانش شده زیادی شیرین بود ... .
_شما ، میدونید چش شده بود ؟
با تردید پرسید . هنوز باورش نمیشد که چانیول فقط با دیدن اون فیلم انقدر بهم ریخته باشه .
_نه عزیز دلم منم نمیدونم . فقط میدونم هرچی که هست به اتفاقاتی که تو گذشته براش افتاده مربوطه . تنها چیزی که کیونگسو بهم گفته اینه که چانیول گذشته خوبی نداره و روش خیلی حساسه واسه همین منم هیچ وقت چیزی ازش نپرسیدم . تو هم سعی کن چیزی نپرسی . اگه بخواد خودش بهت میگه .
هومی در جواب زن بزرگتر گفت . حس میکرد تو اتفاق امروز بی تقصیر نیست . اگه به چانیول اصرار نمیکرد همراهش بیاد شاید این اتفاق نمی افتاد .
_من چطوری اومدم رو تخت ؟
با صدایی که دیگه گرفتگی قبل رو نداشت پرسید و خودش رو بیشتر روی تخت بالا کشید . درد قفسه سینش خیلی بهتر شده بود .
STAI LEGGENDO
swish swish i'm a witch
Fanfictionژانر: رومنس، زندگی روزمره ، فلاف ،اسمات🔮🥇 کاپل : چانبک ، کایسو ، هونهان👬 🎃خلاصه : یه کشور ... یه شهر .... دو پسر .... زیر یه آسمون ... ولی توی دو محله کاملا متفاوت . بکهیون پسر کوچکتر بیون یوجین ، رئیس یکی از بزرگترین شرکت های سرمایه گذاری کره...