part 20

2K 509 507
                                    

_بمیر باشه ؟ فقط برو بمیر !

بکهیون همونطور که بدنش رو که باهاش تا جای ممکنه بدن چانیول رو پوشش داده بود از روی پسر بیهوشِ روی زمین بلند میکرد خطاب به مرد رو به روش که صدای خنده هاش کوچه تاریک رو پر کرده بود با حرص گفت . فکرش تا کجاها که نرفته بود ...

_باید قیافه خودتو میدیدی ...

کیونگهون همونطور که اشک گوشه چشمشو پاک میکرد گفت و بکهیون بالاخره موفق شد دوباره چانیول رو بنشونه و سرش رو به شونه خودش تکیه بده .

_چرا انقدر آروم اومدی بالا آخه ؟ مرض داری ؟ داشتم سکته میکردم ! مخصوصا وقتی دستتو جوری کردی تو جیبت که انگار میخوای تفنگ ازش بکشی بیرون !!!!

_آره و تو هم خیلی دراماتیک خودتو انداختی رو چانیول ! احمقی چیزی هستی ؟ اگه به جای من یه یاروی دیگه ای بود که تفنگ داشت مرده بودی که !

بکهیون برو بابایی زیر لب گفت و نگاهش رو به قفسه سینه چانیول که آروم بالا پایین میشد داد .

_از کجا پیدامون کردی حالا ؟ اصلا اینجا چیکار میکنی ؟

کیونگهون که انگار بعد از سوال پسر خواهرش تازه یادش اومد چقدر ازشون عصبانی بوده اخم هاشو توی هم برد .

_آخه بیشعور ! بارمن بهم گفت سعی کرده بهت بگه قبل تو زنگ زده به من ! ولی تویه نفهم گوش ندادی !!! الکی این همه راه اومدم دنبال چانیول بعد بهم گفتن یکی با مشخصات تو بردتش ! تازه این همش نیست وقتی فهمیدم بردیش برگشتم خونه ولی وقتی نیومدین یونا نگران شد و هرچیم زنگ زدم بهتون جواب کوفتی ندادین و منه بدبخت مجبور شدم دوباره برگردم کل اینجارو زیر و رو کنم !

بکهیون که با نگرانی به تکون هایی که چانیول به خاطر داد های کیونگهون میخورد نگاه میکرد سعی کرد داییش رو آروم کنه .

_باشه باشه ببخشید . آروم تر حرف بزن .

حالا یه جورایی حرکات و حرف های بارمن منطقی تر به نظر میرسید .

_حالا چرا مست کرده ؟ چانیول که اهل مست کردن نبود .

کیونگهون با اخم و تخم پرسید و بکهیون هم ابروهاش رو توی هم کشید .

_شکست عشقی خورده .

در حالی که دماغش رو چین داده بود زیر لب گفت و چشم های مرد رو به روش تغییر سایز داد .

_اوه ...

با تعجب گفت و خیره به بکهیونی که نگاهش رو به جای نامعلومی داده بود با صدای آرومی پرسید :

_کیونگسو ؟

_بهت گفته بود قبلا ؟!

بکهیون با بهت پرسید و مرد بزرگتر سرش رو به علامت منفی تکون داد .

swish swish i'm a witchWhere stories live. Discover now