part 1

9K 856 28
                                    

همین جور که پاهاشو تند تند تکون میداد ، آدامسشو با حرص برای بار هزارم ترکوند ، اگه نگاهای تند منشی گند اخلاق و نسبتا تپل جونگین نبود‌‌‌، دوباره این قدر دراماتیک نمی باخت.
-اگه تا پنج دقیقه ی دیگه اون در تخمی باز نشد ، میرم تو و همه رو میکنم!
با افتخار زیرلب گفت و بلافاصله به شک افتاد، حتی توی تصوراتش هم نمیتونست به آقای کیم ،مشاور پشمالو و صد در صد پدوفیل جونگین تجاوز کنه! با حرص پوست لبشو کند.
-میتونید برید داخل آقای بیون.
پشت چشمی واسه اش نازک کرد و بعد خالی شدن اتاق پرید تو.
-کیم فاکینگ جونگین ، منو از دونگدامون کشوندی گانگنام ، سی فاکینگ دقیقه هم معطلم کردی، هیچ میدونی وقتی روی کونت نشسته بودی قهوه کوفت میکردی من یکساعت توی ترافیک داشتم عین مار پوست مینداختم؟
جمله ی آخرشو توی صورت جونگین بی خیالی که حتی سرشو از پرونده اش بالا نیوورده بود ، عربده زد‌.
-اوردیش؟
- وااااو تبریک‌ میگم‌ جونگین، از مرحله ی به کونم
نیستی رسما به مرحله ی به تخمم نیستی رسیدی !!

سرشو بی حوصله تکون داد و پرونده رو گذاشت سر میز.
-به هر حال باید باج بدی، میدونی که چی‌ میگم؟ الکی که نمیشه وقت موجود پرفکتی مثل بیون بکهیون و که ...
همینجوری که زیر لب داشت یه ریز حرف میزد با درد شدیدی که توی قفسه ی سینه اش حس کرد نفسش بریده بریده اومد بیرون.
جونگین با تعجب سرشو گرفت بالا و با دیدن صورت کبود پسر مقابلش با نگرانی بلند شد.
-ج .. ون
داشت میمرد ، بکیهون مطمئن بود داشت میمرد.
==================================
از زندگی چی میخوای؟
این سوالیه که شاید وقتی از خیلیا بپرسی تو یه جو عرفانی مسخره فرو برن و بگن عشق ، شادی ، آرامش...
ولی از نظر کیونگ سو این جوابا همه از رو شکم سیریه و کسایی که این چرت و پرتا رو گفتن اگه تو یه زیرزمین کوفتی که سه ماهه اجارش عقب افتاده با مادر و خواهر و یه دایی معتاد علاف زندگی میکردن میفهمیدن مهم ترین چیز تو زندگی پوله! که کسایی مثل کیونگ سو هرچقدرم بدوئن بهش نمیرسن...
-اینا رو حساب کن خووووشگله.
صدای پیرمرد خرفت رو به روش از فکر بیرون کشیدش.
شاید اگه هرکس دیگه ای بود عصبانی میشد و یه لگد مهمون تخمای چروکیده آدم رو به روش میکرد ولی خب نیش کیونگ با این فکر که شاید بالاخره شانس بهش رو کرده و یه شوگر ددی که از قضا به پسرا علاقه داره پیدا کرده و میتونه حسابی سرکیسش کنه داشت باز نیشد که با یه نگاه به خریدای آجوشی رو به روش که به نظر میرسید وضعش از خودشم خراب تره طوری بسته شد که انگار دیگه قرار نیست باز بشه...
واقعا با خودش چه فکری کرده بود که توقع داشت تو یه سوپر مارکت تو پایین شهر یه شوگرددی پولدار جذاب شبیه جانی دپ پیدا کنه!
-دو هزار وون.
با پوکر ترین حالتی که صورتش میتونست به خودش بگیره جوابشو داد و آجوشی منحرف مقابلش با اون چشمای چروکش بهش چشمک زد و باعث شد کیونگ یکی از اون اخمای پشم ریزونش رو بهش بکنه و پیرمرد بیچاره با نهایت سرعتی که تو اون سن داشت به سمت در فروشگاه یورتمه بره.

swish swish i'm a witchKde žijí příběhy. Začni objevovat