هوسوک حتی وقتهایی که تو بهترین حالت بود هم خوب نمیخوابید، پس بعد از اون اتفاقهایی که تو روز افتاد انتظار خواب خوب هم نداشت، اصلا. نه فقط یک چیز، بلکه انقدر ذهنش شلوغ بود که با وجود اینکه تو یه اتاق ساکت بود حس میکرد وسط یه بازاره شلوغ ایستاده. چی بگم که بتونم کارم رو برای نامجون شفافسازی کنم و دقیقا چه غلطی باید برای زمین زدن کبراها بکنم؟ اون برای پیدا کردن دو راه حل برای مشکلاتش کاملا ناموفق بود.
وقتی میخواست بره سرکار، هوسوک متوجه شد که بیشتر از اون چیزی که فکر میکرد از رو به رو شدن با نامجون میترسید. وقتی دیشب اومدم خونه، به نامجون زنگ زد ولی اون جواب نداد. انگا اصلا نمیخواد با هوسوک حرف بزنه یا جوابش رو بده. انقدر از دستش عصبی بود؟ شایدم خواب بوده. مگه نه؟ هیچ ایدهای دربارهی رفتار نامجون نداشت. آهسته کت و شلوار همیشگیش رو پوشید و صبحانه نخورد، چون حوصله نداشت. تو پیاده رو به این فکر کرد که شاید اگه برای نامجون قهوه و صبحانه بخره شاید دلش نرمتر بشه و به حرفهاش گوش بده، اما منصرف شد. نمیخواست به نامجون این تصور رو القا کنه که فکر میکنه میتونه با یه غذای ساده همه چیز رو تموم کنه. چون در دفتر قفل نبود پس حتما نامجون تو دفتر بود، اما هوسوک به روی خودش نیاورد. تاکتیکش همون بهترین دفاع حملست؟ هوسوک وسایلش رو روی میزش گذاشت.
"نامجون، برای دیروز خیلی متاسفم."
صدای آه نامجون رو شنید و پروندهای رو که میخوند گذاشت. "واقعا برام عجیبه که به خودت زحمت دادی و اومدی. مطمئنی کاره دیگه ای مهم تر از اینجا نداری؟ اگه داری برو. یا صبر کردی تا بهت بگم دیروز اصلا نتونستیم تو دادگاه صحبت کنیم و ادامهی دادگاه امروز عصره؟ هنوز تا عصر برای رسیدن به کارهای مهمترت وقت داری جانگ هوسوک." هوسوک برای شنیدن تلخی صدای دوستش نیازی به توانایی خاصی نداشت، اتفاقا خیلی هم خوشحال بود که نمیتونست غم چشمهای بهترین دوستش رو ببینه.
"چطور پیش رفت؟" هوسوک پرسید. اون واقعاً تعجب نکرد که دادگاه امروز ادامه داره، با توجه به کند پیش رفتن دادگاه این خیلی عادیه که حتی بیشتر از دو روز طول بکشه. نامجون گفت: "من نتونستم دفاعمون رو ارائه بدم، اگه منظورت فقط ارائست. من دیشب بیدار موندم و قسمتی از دفاعیه که متعلق به توئه رو تمرین کردم تا اگه امروز هم نیومدی؛ "
هوسوک دوباره گفت: "متاسفم. من امروز دفاعیم رو ارائه میدم. دیگه نمیرم، دیروز فقط؛ استرس داشتم، البته فکر کنم، دیگه تکرارش نمیکنم."
نامجون گفت: "من هم استرس داشتم."
"میدونم-"
نامجون عذرخواهی بعدی هوسوک رو قطع کرد. "اما نرفتم و تو رو تو لحظهای که ممکن بود مهمترین لحظه زندگی حرفهای ما باشه ترک نکردم!"
هوسوک زمزمه کرد: "میدونم که تو هیچوقت این کار رو نمیکنی. تو همیشه از من بهتر بودی."
نامجون آهی کشید، تسلیم شد. "چیزیه که شده، و کاریم از دستمون بر نمیاد چون نمیتونیم زمان رو برگردونیم، هرچند اگه موفق بشیم که زمان رو برگردونیم تو باز هم میرفتی! فقط؛ لطفا دوباره انجامش نده."
هوسوک میتونست به معنایه واقعی کلمه از ارامش گریه کنه. شاید یه مدت طول بکشه تا دوباره اعتمادش رو کامل جلب کنه، اما اونا میتونن مثل اتفاقت قبلی از این هم بگذرن. "به هر حال، حالا کجا رفتی؟"
هوسوک مکثی کرد. یه حسی تو وجودش میگفت که نامجون داره امتحانش میکنه تا ببینه داره دروغ میگه یا نه. به هر حال هوسوک اعتراف کرد: " با یونگی بودم. اما اینطور که فکر میکنی نبود. من تو رو تنها نذاشتم."
نامجون حرفش رو قطع کرد: "خوبه نمیخوام توضیحات تکراریت رو بدونم، تو یه وکیلی، برای اثبات همه چیز به مدرک احتیاج داری و مدرک من برای اثبات تنها گذاشتنم تو دادگاه، رفتنه توئه، میبینی جانگ هوسوک؟ دنیای ما وکلا خیلی عجیبه، حتی استدلالی که از نظره بقیه سطحی و به درد نخور بیاد، از نظر من و تو کاملا مناسب برای ارائه در دادگاهه." اون دیگه هیچی نگفت، اما همین که هوسوک متوجه عمق حرفهاش شده بود دردناک بود، درسته، هر چقدر هم که بخواد برای نامجون استدلال بیاره، همین که رفته بود ثابت میکرد نامجون رو ترک کرده، و هیچ حرفی هم نمیتونست بیاره.
برای اولین بار هوسوک موفق شد از پس آزمایش بربیاید و دروغ نگه اما بعد از اون همه چیز خراب شد.

YOU ARE READING
THE DIVEL OF THE SEOL
Action_ ل...لطفا ولم کن! _خیلی شانس اوردی که زیبایی. ■■■■■■■■■■■■■■■■ دنیایی که یونگی توش فقط یه باریستایه سادس و هوسوک مردیه که تمامه سئول از اون میترسند! ژانر : خشن، رومنس، اسمات مترجم: honey کاپل: سپ