اين عکس روى ديوار اون ور خونه بود ⬆
.توهم:
من ديگه داشتم سکته مى کردم رسيدم به ديوارى که اون طرفش کتابخونه بود و اونو محکم هل دادم تا درو باز کنم و بالاخره موفق شدم. ديوار چرخيد و من بهش تکيه داده بودمو نفس نفس مى زدم همون جا نشستم و از وحشت شروع کردم به گريه کردن و صداى رعد برق که توى خونه مى پيچيد ترسمو بيشتر مى کرد زود رفتم از روى مبل موبايلمو برداشتم و به طرف طبقه ى بالا که اتاقم بود پيش رفتم در اتاقو بستم و پريدم روى تختم و پتو زدم کنار و نفميدم چه جورى خوابم برد ...صبح با صداى ليام از خواب بيدار شدم
اون داشت تند تند به در
مى زد و منو صدا مى کرد
" اومدم ليام .
.او مدم"
رفتن پايىن دىدم برام صبحونه درست کرده ....شيت..اين فرشتست
ليام"خب خوش گذشت"
خخخ خوش بگذره من تا مرز سکته رفتم
"هى رز حواست کجاست؟؟؟"
"اوه ببخشيد ...حواسم نبود يه لحظه ديشب به شما چى خوش گذشت؟؟".
بحثو عوص کردم"خسته کننده مثله هميشه"
"انتظار داشتم,مامان و بابا کجان ؟"
" اونجا عمو بهشون تعارف کرد و اوتا هم موندن شايد يه ماه ديگه بنونن ميدونى که مامان اصلا با اين خونه حال نکرده بود منم ا ومدم اينحا چندتا وسايلشونو بردارم "
"چه بد. . من حوصله ى اونحا رو ندارم تو چى تو هم مى رى ؟
؟ يا مى مونى پيش من؟؟""نه منم نميمونم اما ميام زود زود بهت سر مى زنم مامان اينا هم ميان شايد هفته ى بعد شايدم دير تر"
"ينى من تنها بمونم؟؟؟من اصلا حوصله ا ون کريسه منرجر کننزه رو ندارم به علاوه من دارم درس مى خونم و اونجا تمرکز ندارم به هيچ وجه"
"آروم باش رز کسى التماس نکرد بياى !"
لپشو بوس کردم ازش هداحافظى کردم و رفتم بالا تو اتاقم و شروع کردم به درس خوندن ..ا ن وسطا کم کم ديشبو يازم افتاد و ترسيدم ...اون پسره کى بود ....چرا نبايد مى رفتم او نجا....دوباره /؟؟
ينى چى دوباره ...هر چى بيشتر بهش فکر مى کرم چهرشو بيشتر به ياد نمى اوردم چونمو هاش رو صو رتش بود اون صداش عالى بود با اي حال که بغض داشت .....
نبايد بهش فکر کنم ...
.
.يه برگه روى ميزم بود که من قبلت رو کاملت به ياد مى ارم من روش مطمىنم چيزى ننوشته بودم اما حالا روش نوشته شده بود
" نبايددوباره بازى رو شروع مى کردى,"
با خودم فکر کردم اينو که من ننوشتم اصلا چرا بايد من همچين چيزى بنويسم؟؟؟
که ياد اون پسره افتادم که مى گفت نبايد دوباره اينجا کسى مى اومد ..تو هر دونا جمله دوباره داره .....خب اين طبيعيه قبل از ما هم کسى اينحا زندگى مى کرده مطمىنا که احداد ما هستن ....و اين موضوع به خيلى وقت پيشا بر مى گرده شايد نزديک صد سال پيش پس از نظر عقلانى کسى نمى تونسته اين قدر عمرکرده باشه و الان هم اين قدر جوون باشه من مطمىنم يه جاى تين داستان ايراد داره
تو خودم بودم و داشتم به اين داستان فکر مى کردم که صداى پاى يه نفر رو که داشت پله هارو مى اومد بالا شنيدم اون مطمىنا ليام بود که براس
ى خدا حافظى اومده
پس رفتم و دو اتاقو باز کردم ولى کسى پشت در نبود /:.
پس احتمالا توهم زدم ..يا اينکه باد خوره به در يا شايدم ليام مى خواسته اذيتم کنه پس از پله رفتم پايىن تا مچ ليامو بگيرم ..
از پله ها که پايين مى رفتم انگار اون صدا داشت بهم نزديک تر مى شد پس دىگه مطمىن بودم ليامه برچگشتم و لى بازم کسى پشت سرم نبود ...
اون لحظه يادواتفاقات ديشب اوفتادم دوباره و ذهنم داشت اونا رو پردازش مى کرد ..
زود درو باز کردم و از توى حياط اسم ليامو صدا زدم اما اين کارم کاملا بى فايده بود و اون رفته بود داشتم با خودم فکر مى کردم که اونى پشت سرم بود واقعا همون پسرى بود که ديشب باهاش مواجه شدم ...ينى اون مى خواد منو بکشه ؟؟؟سعى کردم بيخيال اين افکار احمقانه بشم و اون اتفاق رو فرا موش کنم
...پس کتابا مو از طبقى بالا برداشتم و رفتنم توى حياط نشستم البته بيشتر اونجا شبيه به جنگل بود تا حياط ...
کلى درختم داشت الان آخراى تابستونه پس با خودم قرار گذاشتم بعد از اينکه درسم رو واسه ى امروز تموم کردم قبل از غروب خورشيد برم تو ى استخر خيلى بزرگى که وسط اون محوطه بود ..بعد از ى سه ساعت درس خوندن رفتم بالا و دنبال لباس شنا گشتم و نمى دونم چرا غيبش زده بود ..من مايو ى دوتيکه کنار دريا نمى پوشيدم ولى اينجا که دريا نيست و البته کسى هم غير از من اينجا نيست که دوباره ياد ديشب افتادم ولى فکر کردم شايد اشتباه کردم يا نمى دونم خواب ديدم چون واقعا نمى تونسم تشخيص بدم اون خواب بوده يا نه به هر حال آخرش تصميممو گرفتم که به جاى وقت تلف کردن از اين هواى وآب استفاده کنم پس شلوار و بليزمو در اوردم و با شورت و سوتين پريدم تو آب آب گرم نبود خيلى ولى در کل خوب بود سرمو زير آب فرو ىردم و چشمامو باز کردم..نمى دونم چرا آب اىن قدر تميز بود و کاشى ها مشخص بودن اونا خيلى خيلى ظريف و قشنگ طراحى شده بودن ..اون جا تو آب تا غروب خورشيد تو ى آب موندم بعد حوله پوشيدم و انرژى گرفته بودم ...که موباىلم زنگ خورد شماره ناشناس بود اولش فکر کردم بهتره که جواب ندم بعد فکر کردم شايد
کسى که زنگ زده کار مهمى داشته باشه .پس جوابودادم اما تلفن قطع شد ... ..
.
.........
نظر بديد. و حدس بزنيد کى پشت خطه ؟