Information

4.8K 449 92
                                    

رُزا صحبت میکنه 🌹؛

❌️ کپی ممنوع ❌️

ورژن یونمین در همین اکانت موجوده 🌸🩷

با فرض اینکه الان فقط ویکوک شیپر ها میخوان فیک رو بخونن ،
بریم سراغ ادامه توضيحات

****************

1 _ فیک محدود به تنفر بازگردانی شده به کاپل ویکوک و امگاورس هست .

2_ همچنان کاپل یونمین رو به عنوان کاپل فرعی خواهیم داشت ، با این تفاوت که جاشون با ویکوک عوض میشه .

3 _ اسم انگلیسی فیک تغییر دادم به این دلیل که تصور کنید یه فیک کاملا مجزا و جدید میخونید .

4 _ با اینکه همچنان داستان هر جلدش به همدیگه مرتبط هست ، اما هر فیک یه داستان مجزا داره .

5_ یه سری جزئیات مثل اسم کشور ها و غیره ، تغییر کردن تا با اون یکی جلدش متفاوت باشن .

پس با این دلایلی که در بالا گفتم ، تصور کنید یه فیک کاملا جدید میخونید .
اولش می‌خواستم با کاپل کوکوی بازگردانی کنم که دیدم چقدر همه کوکوی شیپر شدن ، تصمیم گرفتم الگو شکنی کنم و همچنان با ویکوک جلو برم . چیه همه فیک ها کوکوی شدن !

امیدوارم که مورد پسند واقع بشه .

*******************

خلاصه:

به تصویر خودم توی آینه خیره شدم. چونه‌ام از خون پوشیده شده بود و خون بیشتری از شکاف لب پایینم چکه می‌کرد و روی پیرهنم فرو می‌ریخت. با اینکه لبم از همین الان متورم شده بود ولی خوشحال بودم که چشم‌هام خشک بودند و هیچ ردی از یک قطره اشک هم دیده نمی‌شد. حتی به سختی جلوی امگای بیچاره ام رو برای ترشح رایحه گرفته بودم تا کسی متوجه حال زارم نشه .

تهیونگ پشت سرم ظاهر شد و در حالی که به هم ریختگی چهره‌مو بررسی می‌کرد روی تنم سایه انداخت. بدون نیشخند معروف کوسه‌ مانندش و شوخی‌های مغرورانه‌اش تقریباً قابل تحمل به نظر می‌رسید.

" تو نمی‌دونی کِی باید دهنتو ببندی، نه؟"

لب‌هاش به پوزخندی حالت گرفت ولی یه جورهایی بی‌معنی جلوه می‌کرد. چیزی شبیه به بیقراری توی چشم‌هاش و رایحه الفاش وجود داشت. نگاهش برام یادآور نگاهی بود که وقتی با اسیرهای روسی توی زیرزمین سر و کله می‌زد دیده بودمش. در جواب گفتم:

" تو هم همینطور."

ولی با دردی که توی لبم پیچید صورتم مچاله شد و به خودم لرزیدم. با لحن عجیبی جواب داد:

" درسته."

و قبل از اینکه فرصت واکنش داشته باشم به پهلوهام چنگ زد و برم گردوند و روی سینک روشویی قرارم داد.

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {𝐯𝐤}Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt