جیمین لبخند زد.
" یالا. باید یه راه پیدا کنیم که کی و چطوری تو رو فراری بدیم."
به زور و درحالی که میخواستم از حس سنگینی توی سینهام داشتم خلاص بشم لبخند زدم.
" فکر کنم برای فرار کردن توی همین سفرمون یکم زیادی دیره؟ "
" آره. ولی تو حتما باید وقتی توی نیویورکی فرار کنی. چون هیچوقت نمیتونی از دست افراد پدر فرار کنی. "
متاسفانه، حق با اون بود. پدر اجازه نمیداد من حتی ثانیهای از جلوی چشمش دور بشم. اون بهم اعتماد نداشت. تنها موردی که توی زندانی که توش اسیر شده بودم، وجود نداشت، پابند زنجیری بود.
" ولی هوسوک همیشه این دور و بره. "
من و جیمین هردومون به سمت نشیمن، جایی که جنی داشت به حرفی که حتما هوسوک زده بود میخندید نگاه کردیم. خیلی خوشحال به نظر میرسید. جیمین گفت:
" فکر کنم میتونیم دورش بزنیم."
" دفعهی بعد جنی اینجا نیست که حواسشو پرت کنه. نمیخوام اون چیزی در مورد این مسائل بدونه. "
جیمین سر تکون داد.
" یه راهی براش پیدا میکنم. قبلا یه بار فریبش دادم. میتونم دوباره انجامش بدم. یونگی به من اعتماد داره. هوسوک به اندازهی اون اوایل دنبالم نمیکنه."
حس گناه دوباره سینهمو فشرد ولی نادیده گرفتمش.
" باید یه پاسپورت بگیرم، اینطوری میتونم از کشور خارج بشم. اگه امریکا بمونم، هیچوقت در امان نیستم."
" باید بری اروپا. "
به شوخی گفتم:
" همیشه دلم میخواست یه سر به سیسیل بزنم."
خندهی جیمین بلند شد.
" آره، مثل یه نقشهی بیعیب و نقص به نظر میاد. "
" به پول احتیاج دارم. شاید بتونم بفهمم بابا پولهای نقدشو نگه میداره. "
" نه، میفهمه. باید از پول یونگی استفاده کنیم. اگه تا آخرین لحظه قبل از اجرای نقشه صبر کنیم و بعد اون موقع پول رو برداریم، دیگه وقتی متوجه میشه که خیلی دیره. "
پرسیدم:
" مطمئنی؟"
جیمین سر تکون داد اما سوسویی از تردید توی نگاهش موج میزد. به سرعت گفتم:
" شاید بتونیم از یه جای دیگه پول گیر بیاریم. میتونم از یکی از این شرکتهای دلال اعتبار برای وام درخواست کنم. اینطوری هم نیست که بعدش اینجا باشم و مجبور بشم پولشونو پس بدم. "
جیمین بلافاصله سرشو به منظور مخالفت تکون داد.
" تمام شرکتهای دلال اعتبار یا متعلق به فمیلیان یا برتوا. با اینکار در کوتاهترین زمان ممکن گیر میفتی."
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {𝐯𝐤}
Fanfiction{Completed} از همون لحظهای که تهیونگ، معروف به چاقوباز، جونگ کوک رو توی عروسی برادرش میبینه تصمیم میگیره اونو مال خودش کنه. پدر جونگ کوک با این وصلت موافقت میکنه، ولی جونگکوک و امگاش به هیچوجه قصد نداره به جز از روی عشق و با جفت حقیقی خودش ، ت...