وقتی کم کم باشگاه پر از چهرههای آشنا شد من هنوز مشغول بودم. هیچکس بخاطر شدت رایحه خشمگینم مزاحمم نشد. بهجز تکونهای کوتاه سر همه ازم فاصله گرفتند. میدونستند چی به نفعشونه. صدای یونگی اومد:
" داری سعی میکنی کیسه بیچاره رو بکشی؟"
یه لگد محکم دیگه زدم و بعد به سمت برادرم برگشتم. لباس ورزشی تنش نبود.
" اینجا چیکار میکنی؟"
" اومدم دنبال تو. "
" چرا؟"
" چون وقتی صبح رفتم آپارتمانت دنبالت اونجا نبودی."
" وقتی من نبودم وارد آپارتمانم شدی؟"
یونگی چشمهاشو به لحن عصبی و صدای بلند من ، تو کاسه چرخوند.
" به دندون خرگوشی دست نزدم ولی جیمین و هوسوک رو گذاشتم پیشش."
سرمو تکون دادم و سعی کردم آروم بگیرم. هنوزم عصبی بودم. حتی نمیدونستم چرا. یونگی با لحن مخصوص کاپو رهبر گفت:
" یه دوش بگیر و لباس بپوش. به نظر میاد به یه الکل نیاز داری."
مخالفت نکردم. حس میکردم یه کامیون از روم رد شده. احتمالا ساعتها تو باشگاه مشغول بودم. هوای بیرون روشن شده بود. همراه یونگی به یکی از کلابهای رقصمون رفتیم. بهجز خدمتکارها کس دیگهای نبود. یه بطری ویسکی از روی قفسه برداشتم و تو بار نشستیم. توی خیلی از جوامع احتمالا این موقع روز برای الکل نوشیدن زیادی زود بود. خوشبختانه ما نیازی نداشتیم از این قوانین احمقانه پیروی کنیم. هردومون لیوانهامونو سر کشیدیم و بعد یونگی یه نگاه به سبک برادرهای بزرگتر بهم انداخت.
" خوب چی شده؟ از دست امگای سرکشت خسته شدی؟"
یه لیوان دیگه ویسکی بالا دادم و منتظر موندم تا سوزش آشناش توی سینهام به گرما تبدیل بشه.
" چرا میپرسی؟"
یونگی یکی از ابروهاشو بالا انداخت.
" شاید چون ترجیح میدی شب رو تو یه باشگاه کثیف بگذرونی بهجای بودن توی تخت با امگای جوونت."
" خوابم نبرد."
" و هیچ کار دیگهای جز مشت و لگد زدن به کیسه بوکس پیدا نکردی؟ "
" داری میری رو اعصابم."
یونگی لحن اخطاریمو نادیده گرفت.
" راستشو بخوای تعجب کردم اینقدر با جونگکوک دووم آوردی. اگه بیشتر از ده دقیقه تو یه اتاق باهاش بشم دلم میخواد گوشهامو بکنم."
" من از دستش خسته نشدم. درواقع از شخصیت سرکشش خوشم میاد. اون همه چیزو هیجان انگیز میکنه. اگه مثل بقیه امگاهای پسر بود زندگی خستهکننده میشد."
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {𝐯𝐤}
Fanfiction{Completed} از همون لحظهای که تهیونگ، معروف به چاقوباز، جونگ کوک رو توی عروسی برادرش میبینه تصمیم میگیره اونو مال خودش کنه. پدر جونگ کوک با این وصلت موافقت میکنه، ولی جونگکوک و امگاش به هیچوجه قصد نداره به جز از روی عشق و با جفت حقیقی خودش ، ت...