بکهیون آدم خشک و جدی ای نبود اما آدم نرم و راحتی هم نبود. سخت ارتباط میگرفت و دیر اعتماد میکرد. البته این شخصیتی بود که طی چندین سال اخیر کمکم بهش تبدیل شده بود. شاید اگه به گذشته میکرد میتونست یه بکهیون شیطون و کمی مغرور رو پیدا کنه. البته غرورش هنوز هم سر جاش بود اما طوری تغییر کرده بود که نتونه اون رو نشون بده.اگه به بکهیون میگفتن قراره روزی به یه پلیسی به اسم پارک چانیول اعتماد کنه قطعا به اون فرد میخندید و باهاش بحث میکرد که همچین چیزی غیر ممکنه. اما بکهیون هنوز هم همون جا بود و غیر ممکن، حالا ممکن شده بود!
بکهیون در حالی که سرش رو ماساژ میداد با حوله ای که فقط موهاش رو پوشونده بود از اتاق بیرون اومد. کریس که متوجهش شده بود، بدون اینکه نگاهش رو بگیره گفت:"دیشب دیر اومدی!"
ادای کریس رو در آورد و اعتراض کرد:"مطمئنم دیشب پیش نینا بودی."
کریس نیشخندی زد. بکهیون درست میگفت.
-"خب... اون که آره، اما تو کجا بودی؟"
با در آوردن پاکت شیر، کمی برای خودش ریخت. توی گلوش احساس مور مور شدن داشت. مطمئن بود حتی الان که خیلی مراقب بوده هم سرما خورده.
-"دیشب رفتم بار."
ابروی کریس بالا رفت و به نظر میرسید تعجب کرده.
-"جالبه..."
با خوردن شیر کمی گلوش رو تسکین داد و لیوان رو توی سینک ظرفشویی ول کرد. بی حوصله روی یکی از مبل ها دراز کشید و مشغول خشک کردن موهاش شد.
-"چی جالبه؟"
-"اینکه رفتی بار، خیلی وقته اینکار رو نکرده بودی!"
-"فقط یکم حوصلهم سر رفته بود."
کریس چشم هاشرو نازک کرد و مشکوک بهش خیره شد.
-"تا صبح برنگشتی!"
برای بکهیون خیلی هم عجیب نبود. این اتفاق زیاد نمیافتاد ولی فکر به اینکه دیشب چه اتفاقی افتاده بود هم باعث شد لب پایینش رو گاز بگیره. حتی فکر کردن بهش هم اشتباه بود. حتی اگه اونقدر هم جلو نرفته بود باز هم اشتباه کرده بود. چش شده بود که اینطور راحت به اون پسر اعتماد میکرد؟
-"وایسا ببینم! نکنه... "
سریع از روی مبل بلند و سمت اتاق حرکت کرد. کریس دوست داشت همه چیز رو موشکافانه بررسی کنه و این موضوع به شدت رو مخ بود!
-"دیشب هیچ اتفاقی نیفتاد."
کریس با شنیدن لحن عصبی بکهیون و چشم غره ای که بهش رفت هر دو دستش رو به نشونه ی تسلیم بالا برد. بکهیون زمان زیادی بود که بار نرفته بود و تا به حال با کسی هم تو رابطه ی نرفته بود و خب این موضوع یکم عجیب بود که دیشب تا صبح رو تو بار گذرونده حتی براش خودش.
VOCÊ ESTÁ LENDO
LOST
Fanfic🕸گمشده🕸 🕸️خلاصه؛ -:"لوتوس دیگه چیه؟" -"نیلوفر آبی! گل نیلوفر آبی یه معنی عمیق داره. این گل در عین زیبا بودنش بین گِل و لجن و آب های تیره رشد میکنه. بعضیها میگن که خدا مثل نیلوفر آبیه. برای همین فکر می کنم قاتل خودش رو مثل خدا میدونه و میخواد...