چانیول نگران هانول بود، خیلی زیاد. اگه میخواست با خودش روراست باشه انتظار نداشت تو اتاق بازجویی هانول انقدر راحت دروغ بگه، مخصوصا زمانی که چانیول میخواست بهش کمک بکنه.اون پسر به وضوح از یه چیزی ترسیده بود و احساس ناراحتی میکرد و این موضوع باعث میشد چانیول نخواد اون رو تنها بذاره.
هانول مدت کوتاهی به عنوان شاهد به زندگی عادیش ادامه میداد و بعدش هم هنوز مشخص نبود. قطعا همه ی اعضای تیم میدونستن که هانول قاتل اصلی نیست ولی دلیلی برای اثباتش وجود نداشت و این موضوع خیلی نگران کننده بود.
چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که در باز شد و بچه های مدرسه ای با عجله بیرون اومدن. بین اون ها دنبال هانول میگشت که چشمش به دختر قد بلندی خورد که دستش رو دور شونه ی یکی از دختر های کوچیک تر حلقه کرده بود و به زور اون رو دنبال خودش میکشوند و با دست دیگهش سیگاری رو روی لب هاش گذاشته بود.
چانیول اخم کرد. دختر کوچیک تر تو خودش جمع شده بود و با دیدن چانیول با نگاه مظلومی بهش زل زده بود و با نگاهش ازش میخواست جلو بره و بهش کمک کنه و چانیول هم واقعا قرار بود این کار رو انجام بده.
از اونجایی که آدرس خونه ی هانول رو داشت، بيخيال هدف اصلیش شد و به سمت دختر رفت. فعلا کمک کردن به اون دختر مهم تر بود. سعی کرد از روش دیگه ای برای جلوگیری از قلدری استفاده کنه. چانیول از این که بچه های درشت هیکل و قد بلندتر برای بقیه قلدری میکردن متنفر بود. شاید چون زیاد این موقعیت رو دیده بود.
-"هی... "
نگاهش رو روی یونیفرم دختر چرخوند و اسمش رو حفظ کرد. "بائه سومین"
-"هنوز هم کسایی پیدا میشن که بخوان برای بقیه قلدری کنن؟"
دختر قد کوتاه با تعجب بهش خیره شد. خود چانیول هم انتظار نداشت انقدر شجاعانه رفتار کنه. شاید حرف بکهیون روش تاثیر گذاشته بود.
دختر قد بلند که حالا با دیدن پسر قد بلند و خوشتیپی که جلوش بود، دخترک رو سفت تر به خودش چسبوند.
-"آجوشی بهتره انقدر تو کار ما فضولی نکنی!"
چانیول در کمال تعجب تکخندی زد و با چشم هایی گرد شده به خودش اشاره کرد.
-"کی؟من؟آجوشی؟ من هنوز جوونم!"
دختر با حرص چشم هاش رو چرخوند و دستی لای موهاش برد.
-"خب آقای جوان میشه از سر راهمون بری کنار؟"
چانیول سعی کرد دست دخترکی که تا الان ساکت مونده و با نگرانی بهش خیره شده بود رو گرفت و به طرف خودش کشید.
-"البته که میرم، با سومین هم میرم ولی فکر نکن اسمت رو یادم میره خانم... پارک... مینی."
ŞİMDİ OKUDUĞUN
LOST
Hayran Kurgu🕸گمشده🕸 🕸️خلاصه؛ -:"لوتوس دیگه چیه؟" -"نیلوفر آبی! گل نیلوفر آبی یه معنی عمیق داره. این گل در عین زیبا بودنش بین گِل و لجن و آب های تیره رشد میکنه. بعضیها میگن که خدا مثل نیلوفر آبیه. برای همین فکر می کنم قاتل خودش رو مثل خدا میدونه و میخواد...