♡ part 29 ♡

220 61 42
                                    

سلام سال نوتون مبارک ❤️‍🔥
سال نوی خیلی خوبی داشته باشید
خوبین؟خوشین؟مهمونی رفتین؟غیبت دارین از فامیلاتون بگین 🤣
من با دو قسمت اومدم
بفرمایین 😉

♡♡♡♡♡

بعد از چند روز جان از سرجاش پاشد

بهتر بود

رفت دوش گرفت اما بجای اینکه سرحال تر بشه با دیدن مارک هایی که اون سایمون روش گذاشته بود دوباره همه چیز یادش اومد

بعد از حمام لباساشو پوشید و جلوی ایینه موهاشو درست میکرد

کمی صبحانه خورد و به سمت جایی که قرار داشت رفت

استودیوی فیلمبرداری بزرگ و با کلاسی بود

روی مبل سفید زیبایی نشست و پسر سرحالی به سمتش اومد

هردو بهم سلام کردن

پسر:من خبرنگار مجله ی مد و سرگرمی هستم ...خوشحال میشم امروز با اقای شیائوجان مصاحبه داشته باشم

جان لبخند زد:منم خوشحالم اینجام

مصاحبش به طور زنده از شبکه ی اینترنتی پخش میشد

پسر با لبخند گفت:پس اقای شیائوجان میخواد انیمه ی جدید با طراحی خودش انتشار بده؟

جان خندید:درسته...این انیمه قراره بهترین انیمه بشه بهتون قول میدم

پسر:اوه که اینطور...ما همگی منتظر هستیم...همکاری کمپانی سایمون و وانگ قطعا فوق العاده میشه

جان:موضوع این انیمه...

ییبو سرش توی کاغذا بود اما سرشو بلند کرد و به مانیتور روی میزش نگاه کرد

با شنیدن حرفای جان لبخندی زد

اون خیلی قشنگ صحبت میکرد انگار یه ایدل توی برنامه نشسته بود

ییبو دوباره سرشو تو برگه ها انداخت و هر چند لحظه دوباره نگاهشو به جان میداد

.....

جان کارشو انجام داد

از استودیو بیرون اومد

سوار ماشینش شد و پشت فرمون نشست

حرکت کرد و خوشحال بود که گوشیش زنگ خورد

جان جواب داد و صدای خواهرش توی اسپیکر پیچید

جان:اوه...تویی؟

خواهرش خندید:اوه جان ما مصاحبه کرده...دیدمش

جان:چه زود

خواهرش:هممون دیدیمش...خیلی کنجکاو بودیم

جان:چطور بود؟

خواهرش:منم میخوام شریکت بشم

جان شکه شد...درحالی که فرمونو میچرخوند پرسید:واقعا؟

YOU'RE NOT MINEDonde viven las historias. Descúbrelo ahora