چانگ آن،به سمت جلو رفت و دستش را روی رانهای شیائوجان گذاشت،شیائوجان حتی نمیتوانست دستهانش را تکان بدهد تا جلوی لمس کردنِ او را بگیرد،اشکهایش روی گونه هایشان میغلتید و با صدای ضعیفی،اسمِ تنها کسی را که در قلبش بود صدا میکرد
شیائوجان:ییبو ...کمک...بیا...ییبو...بیا کمکم کن ییبو
وانگ ییبو که انگار حس ششمی قوی داشت و ارتباط ذهنی قوی با شیائوجان داشت،چند دقیقه قبل به سمت در کارگاه رفته بود و درست همان زمان که شیائوجان زیرلب اسم وانگ ییبو را با تمام انرژی ای که بدنش مانده بود صدا زد،وانگ ییبو در چهارچوب در ظاهر شد،پیش از آنکه چانگ آن،صورت زشتش را روی صورتِ زیبای شیائوجان بگذارد،وانگ ییبو با یک حرکت سریع پشتِ یقه ی چانگ آن، را گرفت و او را به گوشه ای پرت کرد،به سرعت بدن شیائوجان را لمس کرد که بی حال روی مبل افتاده بود
وانگ ییبو:عزیزم،جان...جان...منو نگاه کن...میبینی منو؟
شیائوجان که سرش خیلی گیج بود،بغض کرد و اشکهایش هنوز از گونه هایش بی اختیار جاری میشد،زبانش شُل شده بود و به سختی کلماتش را ادا میکرد
شیائوجان:تو اومدی؟واقعا خودتی ییبو...بهم دست زد...اون ...میخواست بهم تجاوز...
وانگ ییبو اشکهای روی گونه اش را پاک کرد و به گرمی نوازشش کرد و با سرعت به هیولایی تبدیل شد،که خودش هم تا آن لحظه نمیدانست در درونش چنین موجود قدرتمندی زندگی میکند،یقه چانگ آن، را چسبید و روی بدنش نشست و با مشت چندین ضربه به سر و صورت و شکمش زد،بعد بلند شد و چند لگد محکم به وسط پای او زد،چانگ آن،فقط از درد التماس میکرد که دیگر او را نزد،وانگ ییبو انگشتان کشیده اش را لای موهای کم پوش چانگ آن، کرد و سرش را با یک حرکت دست بالا آورد
وانگ ییبو:توئه لجن،توئه کثافت به خودت اجازه دادی بهش دست بزنی،تو با این نیم وجب چیزی که داری،عالم و آدمو کردی؟دُم بریده ی مقطوع النسل،مردکِ خواجه؟من و ببین کوتوله ی زشت،جان و میبرم بیمارستان معده شو شستشو میدم، وای به حالت اگه بفهمم بلایی سرش آورده باشی،خودم میام این یه ذره چیزتو از ته قطعش میکنم،دوربین لعنتیت کجاست،با تو دارم حرف میزنم جواب بده کودن
چانگ آن، که از وحشت لال شده بود،با دست محل دوربین گوشی اش را نشان داد،وانگ ییبو،گوشی او را برداشت و در جیبش گذاشت
وانگ ییبو:اینو باخودم میبرم،ببینم چه غلطی کردی،گمشو بیرون از مولن روژ،اگه بفهمم بعدا شاخ شدی برای من یا حتی برای جان،میام خودتو و گالری تو آتیش میزنم،فهمیدی یا نه مرتیکه ی لاشی؟جواب بده
چانگ آن:فهمیدم...فهمیدم
چانگ آن، از آنجا فرار کرد،وانگ ییبو،به سمت شیائوجان برگشت که با چشمان خمار تمام ماجرا را به تصاویر تار و نیمه هشیار میدید،وانگ ییبو جلو رفت و بدن شیائوجان را بلند کرد و روی کول اش گذاشت دستانش را از پشت روی پشتِ پا و باسن او گذاشت و به سرعت به طرف ماشینش رفت،او را به بیمارستان برد و معده اش را شستشو دادند،پرستارها گفتند،چیز خاصی نیست و نیم ساعت بعد بهتر میشود و دارویی که به او خورانده شده نوعی ماده ی بیهوشی است که روی عملکرد مغز و رفتاری فرد در لحظه تاثیر میگذارد،وانگ ییبو فیلم درون گوشی چانگ آن،را نگاه کرد و با خودش زیرلب حرف میزد
![](https://img.wattpad.com/cover/370354427-288-k511794.jpg)
YOU ARE READING
Moulin Rouge❤️ مولن روژ
Romance🔞کاپل#ییجان #اسمات🔥ژانر:رمنس,بی ال,هپی اندینگ, وانگ ییبو(تاپ) خلاصه ی داستان: وانگ ییبو و شیائوجان،ویلونیست و نقاش هستند،هردوی آنها به مشکلات روحی خاصی مبتلا هستند،برحسب یک اتفاق باهم آشنا میشوند،و در این مسیر کم کم شکل دوستی و احساسشان به هم تغ...