فصل پنجم(رُ)پارت1

129 28 43
                                    

شیائوجان و وانگ ییبو به طرف ماشین او به راه افتادند،شیائوجان قبل از سوار شدن، از ماشین فاصله گرفت تا به جایی برود،وانگ ییبو که پشت فرمان ماشینش نشسته بود با نگاهی پرسشگر به چهره ی شیائوجان خیره شد،که شیطنت از آن می بارید و به چهره ی شاد همیشگی اش بازگشته بود

وانگ ییبو:سوار شو دیگه جان،داری کجا میری؟

شیائوجان:صبرکن ییبو میخوام چندتا خوراکی بخرم،تو همینجا توی ماشین بشین،زود برمی گردم

شیائوجان به سوپرمارکتی که در همان نزدیکی بود رفت و بعد از دقایقی با پلاستیکی پُر از خوراکی برگشت،درِ عقب ماشین را باز کرد و خریدهایش را روی صندلی عقب گذاشت و خودش هم برگشت و در صندلیِ جلو و کنار وانگ ییبو درونِ ماشین نشست و کمربند ایمنی اش را بست

شیائوجان:خب من حاضرم،بریم

وانگ ییبو:چقدر،چیز میز خریدی جان،هرکی ندونه فکر میکنه،من قراره بهت گشنگی بدم،فکرکردی توی خونه ی من هیچی واسه خوردن پیدا نمیشه؟

شیائوجان:این خوراکیها فرق داره،من هوس کردم،راه بیوفت آقای دوست پسر

وانگ ییبو ماشینش را استارت زد و به سمت خانه اش به راه افتادند،از نگهبان گذشتند...آسانسور...وارد کردن رمز...و دری که به سمت سالنِ پذیرایی باز شد،وانگ ییبو که در راه با شیائوجان تا توانسته بود شوخی کرده بود از لحظه ای که وارد خانه اش شده بودند،جدی تر از همیشه بود،انگار میخواست جوِ بینشان را برای کارهای بعد آماده کند

شیائوجان:ییبو،چه خبره،چرا دیگه جیکت در نمیاد؟ میخوای؟

شیائوجان دوباره همان اَشکالِ انگشتِ وسط و حلقه را تکرار کرد،وانگ ییبو ابروهایش را بالا انداخت و صورتش را به سمت صورت شیائوجان نزدیک کرد و در حالی که لبخند میزد حرفش را با صدای آرامی زمزمه کرد

وانگ ییبو:میدونم که بدجوری دلت میخواد،ولی آخه انقدر زود عزیزم؟میخواستم قبلش باهات یه فُورپِلِی عاشقونه داشته باشم، بعدش برم سراغ اصل ماجرا،ولی اگه خودت اینجوری میخوای...

شیائوجان:صبر کن ببینم ییبو،اولا فُورپِلِی چیه؟

وانگ ییبو:تو تا الان به جز نقاشی کردن از زندگی چی یاد گرفتی؟برام جای سواله واقعا،فُورپِلِی یعنی معاشقه کردن،معاشقه هم یعنی همه ی کارهایی که قبلِ اصلِ ماجرا انجام میدن مثه...اوم...بوسه،بغل،لمس کردن،خوردن،مالیدن،چلوندن،فشار دادن...

وانگ ییبو همینطور که به او جواب میداد،با انگشتانش دانه دانه، تعاریفش از رفتارِ درست قبل از رابطه ی جنسیِ رضایت بخش را توضیح میداد و میشمرد

شیائوجان:باشه باشه،ادامه نده فهمیدم،دوما اصلِ کدوم ماجرا؟

وانگ ییبو:سکس دیگه،تو نگفتی بریم خونه ات؟...این و اون

Moulin Rouge❤️ مولن روژOnde histórias criam vida. Descubra agora