فصل سوم(لام)پارت2

135 28 50
                                    


وانگ ییبو بدون اینکه حرفی بزند،با شیائوجان به سمت کارگاه نقاشی اش برگشت،در راه وانگ ییبو تا آمد حرفی به شیائوجان بزند،شیائوجان موسیقی ماشین را روشن کرد و صدایش را بلند کرد،وانگ ییبو هم قید حرف زدن با او را زد و با قیافه ی کاملا جدی به رانندگی اش ادامه داد،هر دو به مولن روژ رسیدند،وانگ ییبو هم با شیائوجان به طبقه ی بالا و داخل کارگاه رفت،به محض اینکه وارد شدند و در را بستند،وانگ ییبو که تا آن لحظه مجبور به سکوت شده بود، لب به صحبت گشود

وانگ ییبو:هیچ معلومه داری چیکار میکنی جان؟

شیائوجان:چیکار کردم مگه ییبو؟

وانگ ییبو:وسط کنسرت،توی دستشویی مردونه ازم لب میگیری،این کارات چه معنی داره؟بهم گفتی چی؟دستمو بکنم تو شلوارت؟

شیائوجان:مگه بهم نگفتی نباید دیگه خودمو سانسور کنم؟نگفتی زیاد فکرمیکنم؟نکنه دلت میخواست به جای من یکی از اون دخترای سلیطه ای بودند که کنارم نشسته بودند و از همون اول کنسرت داشتند با نگاهشون تورو میخورند، میخواستی اونا به جای من باهات باشن؟بعدشم که ازت شمارتو میخواستن یا مثلا میرفتی جای من اونا رو بغل میکردی و می بوسیدی؟

وانگ ییبو:داری چی میگی برای خودت؟منو دیوونه نکن جان،من که با اونا اصلا حرف هم نزدم،خودت برگشتی گفتی،شماره میخواستن،من که محلشمون نذاشتم

وانگ ییبو جلو رفت و با چهره ی جدی به شیائوجان نزدیک شد

شیائوجان:من اصلا برای تو جذاب هستم؟اونقدری که میگی خوشت میاد ازم ؟ یا با یه نگاه و حرکته دخترا سریع دلت برای اونا میره؟ من اون لحظه...

وانگ ییبو:چی؟اون لحظه چی؟

وانگ ییبو جلو رفت و با حالت تهاجمی هر دو دست شیائوجان را گرفت

شیائوجان:اوم..ولم کن ییبو..آی دستام..آه...دلم میخواست...آخ...دلم میخواست بهشون بگم،این دوست پسر منه،دوست پسرمن،دلم میخواست همونجا کاری کنم که به خودم ثابت کنم،تو مال منی

وانگ ییبو شروع به بوسیدن لبهای شیائوجان کرد و با بوسه های عمیق او را عقب راند،زبانش را در دهان شیائوجان کرد و بوسه های فرانسوی پر حرارت بود که از لبهایش میگرفت،بدنش را لمس میکرد و به پشت گردنش دست میکشید،شیائوجان عقب تر رفت،تا جایی که به دیواری که آیینه ی قدی روی آن بود برخورد کرد و بین دو دست وانگ ییبو احاطه شد،وانگ ییبو دکمه ی شلوار شیائوجان را باز کرد و زیپ شلوارش را پایین کشید،دستش را داخل لباس زیر شیائوجان کرد و شروع کرد به لمس کردن وحشیانه ی آلت جنسی مردانه اش،کاری که تا به حال،اینطور جسورانه برایش انجام نداده بود،شیائوجان ناله های شهوانی میکرد و در جایش بیقراری میکرد و تکان میخورد

شیائوجان:هاه..ییبو...آه

وانگ ییبو:دلم برای اونا نمیره...شنیدی...جان...دلم براشون نمیره...دلم برای تو میره...برای تو که داری با این اخلاقت دیوونه ام میکنی...حتی نمیدونی چه جوری خودتو نگه داری وقتی که دارم لمس میکنم...هیچکسی الان اندازه ی تو برای من جذابیت جنسی نداره..آه.بیا اینجا

Moulin Rouge❤️ مولن روژOnde histórias criam vida. Descubra agora