وانگ ییبو جلوی پیشخوانِ پذیرشِ هتل ایستاد و کلیدِ اتاقی را که از قبل رزرو کرده بودند را گرفت و با شیائوجان به اتاقشان در هتل رفتند،درون اتاق دو عدد تخت یک نفره بود که دو طرف اتاق قرار داشتند،شیائوجان از دیدن بزرگی اتاق شگفت زده بود و با خوشحالی به همه ی قسمتهای اتاق سَرَک میکشید،درِ یخچال را باز کرد،حمام و دستشویی را بررسی کرد و از پنجره های بزرگِ اتاقِ هتل به منظره ی شهر خیره شد،میخواست روی تختخواب بنشیند که وانگ ییبو با اشاره ی دست مانعِ او شدوانگ ییبو:صبرکن،نشین جان
شیائوجان:چرا؟چی شده ییبو؟
وانگ ییبو:من ازش یه اتاق زوجی خواسته بودم،نه که یه اتاق با دو تا تختخوابِ تکی
شیائوجان:اشکالی نداره ییبو،تو الان خسته ای شبم که اجرا داری،امروز و اینجا بمونیم،فردا اتاقمون و عوض میکنیم
وانگ ییبو که به خاطر کم خوابی و دریافت نکردن اتاق مورد نظر عصبی بود،بدون اینکه به حرف شیائوجان توجه کند،تلفن را برداشت و با لابی تماس گرفت
وانگ ییبو:الو،من از اتاق ششصد و نه دارم تماس میگیرم،من بهتون گفته بودم اتاقِ کاپلی میخوام که توش یه تختخوابِ کینگ سایزِ بزرگ و راحت باشه،ولی شما بهم این اتاق و با دو تا تختخوابِ متوسط و تکی دادین،چی؟ندارین؟مشکل شماست نه مشکل من،باشه...جورش کنین،تا کی میتونین عوضش کنین؟ فردا همین موقع؟اوکی
شیائوجان:چی گفت ییبو؟که نمیتونه؟
وانگ ییبو:گفت اتاقهاش پُره،فردا یکی بهمون میده
شیائوجان:بهت گفتم که عزیزم
شیائوجان که همانطور کنار تختخوابش ایستاده بود،به محض اینکه مطمئن شد که اتاقشان فعلا همینجا خواهد بود،خودش را روی تختخوابش پرت کرد
شیائوجان:آخیش..اوم..به به...بوی تمیزی میده...ییبو یه کم بخواب عزیزم،از همین دور میبوسمت،موه
شیائوجان از روی تختخوابش که با مالِ وانگ ییبو فاصله داشت،برای وانگ ییبو بوس پروازی فرستاد،وانگ ییبو هم روی تختخواب خودش خوابید و به فاصله ی کمی حس کرد که چشمانش سنگین شده،همانطور که در حال نگاه کردن به شیائوجان بود خوابش برد،وانگ ییبو که استرس اجرای شبش را داشت،در اتاقِ هتل به خواب رفته بود و داشت کابوس میدید،روی پیشانی اش عرق نشسته بود و برای اولین بار شیائوجان صدای فریاد وانگ ییبو را درون خواب شنید،فورا از تختخواب خودش پایین پرید و به طرف وانگ ییبو رفت و صورتش را نوازش کرد که خیسِ عرق شده بود و به آرامی صدایش کرد
شیائوجان:ییبو بیدارشو،عشقم پاشو داری کابوس میبینی
وانگ ییبو چشمانش را باز کرد و شیائوجان را بالای سرش دید،بدون اینکه فکری کند،دستش را گرفت و او را درون تختخواب خودش کشید،شیائوجان شبیه یک عروسک پارچه ای درون آغوش وانگ ییبو جا گرفت،به آرامی وول میخورد تا خودش را از آغوش تنگ وانگ ییبو بیرون بکشد

ESTÁS LEYENDO
Moulin Rouge❤️ مولن روژ
Romance🔞کاپل#ییجان #اسمات🔥ژانر:رمنس,بی ال,هپی اندینگ, وانگ ییبو(تاپ) خلاصه ی داستان: وانگ ییبو و شیائوجان،ویلونیست و نقاش هستند،هردوی آنها به مشکلات روحی خاصی مبتلا هستند،برحسب یک اتفاق باهم آشنا میشوند،و در این مسیر کم کم شکل دوستی و احساسشان به هم تغ...