فصل ششم(واو)پارت1

113 26 20
                                    

همین اول داستانی بگم خوش اومدی,اگه داستانو دوس داری و بهت حس خوب هیجان و عشق میده,فالوی پیج و کامنت و ووت و یادت نره😍💜
@t2novel
____________________________
وانگ ییبو با حالتی تهاجمی همانطور که دستِ پدرِ شیائوجان را گرفته بود، او را به عقب راند و مثل شیری که از قلمرو و جفتش محافظت میکند،جلوی شیائوجان ایستاد که با بالا تنه ی ملحفه پیج و صورتی سرخ از سیلیِ پدرش در وسط مولن روژ ایستاده بود

پدر شیائوجان:به تو چه ربطی داره پسر،برای چی داری توی روابط پدر و پسری دخالت میکنی؟برو کنار ببینم

پدرِ شیائوجان مجدد شبیه به کسی که آماده ی حمله است جلو آمد و به آنها نزدیک شد

پدر شیائوجان:من خودم بهتر میدونم که پسرمو باید چه جوری تربیت کنم

وانگ ییبو:به خودت بیا آقای شیائو،تو فکر کردی جان یه پسر کوچیکه که کنترلش کنی،برای چی روش دست بلندی کردی؟اگه حرفی باهاش داری،حرفتو بزن

پدر شیائوجان یکبار دیگر دستش را بلند کرد،وانگ ییبو هم دوباره جلو رفت و دست او را محکم گرفت و در چشمانش خیره شد،از چشمان وانگ ییبو آتش میبارید

وانگ ییبو:تا زمانی که من اینجا باشم اجازه نمیدم،انگشتتم بهش بخوره،تمومش کن آقای شیائو،حرف حسابت چیه؟

پدرِ شیائوجان که توانایی مقابله با وانگ ییبویی که هم قد بلند و هیکلی بود و هم زورش خیلی زیاد بود را نداشت ،پس به ناچار دستش را پایین آورد

پدر شیائوجان:دختر آورده توی کارگاهش،مگه نمیبینی سر و ریختشو؟لباسم که تنش نیست،اینم وضعیت کارگاهشه،مشخصه که اینجا با دختر رابطه برقرار کرده

وانگ ییبو:اصلا با کسی رابطه برقرار کرده باشه آقای شیائو،مگه بچه اس،فکرکردی پسرت دوازده سالشه؟هیچ نیاز عاطفی و جسمی نداره؟

پدر شیائوجان:هر نیازی که داره بره زن بگیره،نه که این کثافت کاریها

شیائوجان که تا آن لحظه سکوت کرده بود از پشت سر وانگ ییبو،جلو آمد و شروع به حرف زدن کرد

شیائوجان:کثافت کاریا؟ پدر شما حق نداری هر جور دوست داری قضاوت کنی،دلیل نمیشه که همه وقتی مثل نسل شما نیستن که برن خواستگاری و سنتی ازدواج کنند،پس یعنی کثافتن،دوره ی ما،با زمان شما خیلی فرق داره،ما قبل از اینکه بخوایم به یه رابطه ی جدی فکرکنیم،باهم آشنا میشیم تا بفهمیم که از همه نظری میتونیم باهم کنار بیایم یا نه،کارای من چون با چهارچوب بسته ی فکریِ شما همخونی نداره دلیل نمیشه بهش بگین کثافت کاری

پدر شیائوجان که اصلا انتظار نداشت که شیائوجان اینطور رُک و بی پروا با او حرف بزند،انگار که فشارخونش بالا رفته باشد،رنگ به رنگ شد

Moulin Rouge❤️ مولن روژOnde histórias criam vida. Descubra agora