فصل نهم((ژوتِم(دوستت دارم) جان))🔥je t'aime zhan_پارت1

117 23 9
                                    

شیائوجان و وانگ ییبو که مدتی باهم رابطه ی فیزیکی نداشتند،آنقدر تحت فشار بودند که بی توجه به بودن مهمانشان درون سالنِ خانه،همانجا دقایقی را باهم عشق بازی کردند،وانگ ییبو از شیائوجان خواسته بود که خودش را کنترل کند و در حالِ برقراریِ رابطه ی جنسی سر و صدای زیادی از خودش ایجاد نکند،شیائوجان تمامِ مدتِ رابطه به سختی و با صدای آرام نفس میکشید و تمام بدنش خیس عرق شده بود،ضربان قلبش که در طول برقراری رابطه بالا رفته بود با کم شدن فعالیتِ جنسیشان در حالِ پایین آمدن بود،وانگ ییبو آلت جنسیِ بزرگ و مردانه اش را که پیش از این با لمس،توسطِ پای شیائوجان تحریک شده بود،با برقراری یک رابطه ی پُر سرعتِ داغ و کامل در بدنش مَهار و آرام کرده بود،شیائوجان با صورتِ سرخ و لبهایی که به رنگِ خون در آمده بود،مشغول پوشیدنِ لباس زیر و شلوارش بود و روی زمین دنبال عینکش میگشت

شیائوجان:عینکمو کجا انداختی؟

وانگ ییبو:نمیدونم همینجاها باید باشه جان،آهان ایناهاش

وانگ ییبو دستش را روی کمرش گذاشت و روی زمین خم شد و عینک شیائوجان را برداشت با گوشه ی لباسش تمیز کرد و به دست او داد،چهره اش را در هم کشیده بود و اخم کرده بود

شیائوجان:چیه ییبو،چرا قیافه ات این شکلیه؟

وانگ ییبو:کمرم درد گرفته جان

شیائوجان:بیا اینجا یه کم برات ماساژش بدم ییبو،باید زودتر بریم توی سالن،الان مامانت با خودش نمیگه،اینا یک ربعه کجا رفتن؟

شیائوجان کت و شلوارش را پوشید و با انگشتانِ کشیده اش از پشت شروع به ماساژ دادنِ کمر وانگ ییبو کرد که معلوم بود،با فعالیت سریع در سکس دچار مشکل شده است،شیائوجان لباسِ وانگ ییبو را از همان پشت بالا زد و در حالی که بدنش را ماساژ میداد و لمس میکرد و یک بوسه ی عمیق روی کمرِ لختش زد

شیائوجان:خب،کافیه،عشقم...مـــوه...بوسشم کردم ییبو،زود خوب میشه مردِ سکسیِ من ،بریم دیگه عزیزم،میترسم مامانت خودش پاشه بیاد دنبالمون

وانگ ییبو و شیائوجان لباسهای قبلی شان را به تن کردند و به سالن پذیرایی برگشتند،مادر وانگ ییبو روی مبل نشسته بود،وانگ ییبو با چهره ای خندان به سمت جلو رفت تا غافلگیرش کند،اما در یک لحظه ی کوتاه،لبخندش از روی صورتش جمع شد،توجه شیائوجان به تغییر حالتِ چهره ی وانگ ییبو جلب شد

شیائوجان:چیه ییبو؟

وانگ ییبو:خوابش بُرده

شیائوجان:خوابیده؟به این زودی؟ساعت که تازه...

شیائوجان با انگشت به ساعتِ روی دیوارِ سالن پذیرایی اشاره کرد،ساعت 12شب را نشان میداد،شیائوجان با حرکات دست وانگ ییبو را صدا کرد تا دوباره به اتاق خواب بروند،وانگ ییبو پاورچین به سمت اتاق خوابشان رفت،بعد از وارد شدن،در را پشت سرشان بستند

Moulin Rouge❤️ مولن روژDonde viven las historias. Descúbrelo ahora