فصل دهم((ژوتِم(دوستت دارم) ییبو))☄️je t'aime yibo_پارت2

89 21 8
                                    

فصل آخر همونطور که قبلا هم گفتم طولانی تره ,پس پارتهای بیشتری داره,و از ادیتهای تصویری هم بین فصل استفاده شده💜از ادامه ی داستان عاشقانه ی ییجان (مولن روژ❤️ ) لذت ببرید
........................
.
وانگ ییبو و شیائوجان بعد از رسیدن به پاریس به هتلشان رفتند و کمی ساعتی استراحت کردند تا،بدنشان به اختلاف زمانی دو کشور عادت کند و بعد از چند ساعت استراحت خودشان را به سالنِ جشن رساندند،از آنجایی که شیائوجان مسیحی بود،هر دو قرار شد در کلیسا و در حضور یک کشیش ازدواج کنند،کشیش آنها یکی از دوستان قدیمی وانگ ییبو بود و با مراسمِ ازدواج وانگ ییبو با یک همجنس،مشکلی نداشت،چون کشیشهای مذهبی زیادی بودند که این کار را انجام نمیدادند،چون به آنها اعتقادی نداشتند،شیائوجان یک دست کت و شلوار سفید به تن کرده بود و وانگ ییبو هم کت و شلواری به رنگ سیاه که هیکلش در آن از همیشه بهتر جلوه نمایی میکرد،شیائوجان با کفشهای سفید و کت و شلوار سفیدش وارد سالن کلیسا شد،مادرش را میدید که در گوشه ای از محراب ایستاده است و این باعث شده بود بیشتر از قبل احساساتی شود به سمت وانگ ییبو قدم برداشت که در محراب منتظر او بود و از چشمان کشیده اش عشق میبارید،با نگاهی مهربان و درخشان به شیائوجان خیره شده بود،که یک دسته گل رز سفید در دستهایش داشت و مثل یک الهه ی جذاب،با لباسهای سراپا سفید به سمتش قدم بر میداشت،یک الهه ی درخشان که سفیدی لباسهایش نماد پاکی وجود او بود،کنار وانگ ییبو ایستاد و به او لبخند زد

شیائوجان:عزیزم

وانگ ییبو:عشقم،خیلی خوشتیپ شدی

کشیش جلو آمد و شروع به حرف زدن کرد،منیجرِ وانگ ییبو دستِ گل او را از دستش گرفت،عکاسانی که تینگ هائو استخدام کرده بود از آنها عکس و فیلم میگرفتند

کشیش:دوستان و خانواده،اینجا جمع شدیم تا شاهد جشن عروسی وانگ ییبو و شیائوجان باشیم،دامادها دست همو بگیرید

شیائوجان و وانگ ییبو دستان همدیگر را گرفتند

کشیش:با من تکرار کنید

کشیش برایشان قول ازدواج را خواند و آن دو هم غرق در در نگاه هم،بعد از او تکرار کردند

کشیش:خب حالا،تکی،اول شما شیائوجان،آیا حاضرید که وانگ ییبو رو به همسری بپذیرید و در شادی و غم، در سلامتی و مریضی در کنارش باشید؟

شیائوجان:قبول میکنم،در شادی و غم،در سلامتی مریضی کنارش باشم

کشیش:شما چطور آقای وانگ ییبو،رفیق قدیمی من،باورم نمیشه دوماد شدی،آیا حاضری توی شادی و غم،در سلامتی و مریضی کنار شیائوجان باشی،قبول میکنی؟

وانگ ییبو:قبول میکنم،حاضرم توی شادی و غم و سلامتی و مریضی کنار جان باشم

کشیش:خیلی خب،شما خیلی عاشق همید پس،حلقه هاتون دست کنید

Moulin Rouge❤️ مولن روژHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin