با ظهور تمدن جدید اروپا و رهایی مردم از جهل و خرافاتِ قرون وسطی و همچنین وضع حقوق و قوانین برای افراد ،جامعه روند پیشرفت خود را درپیش گرفت...اما این پیشرفت و تعالی تنها برای قشر محدودی از مردم بودند ...این قوانین تنها برای هم نژاد های خود وضع شده بود...برده داری به اوج خود رسید و اختلاف طبقاتی به جایی رسید که دیگر واژهی *اختلاف *برایش مناسب نبود ...دیگر این طبقات آنقدر از هم فاصله داشتند که اختلافشان بی معنا بود...سفید پوستان اروپایی تمام جهان را مختص خود میدانستند ...نه تنها زمین ها و ثروت ،بلکه انسان ها را نیز به خدمتِ خود میگرفتند ....آسیایی و آفریقایی دیگر "انسان" محسوب نمیشدند بلکه تنها ابزار آلات گوشتی و متحرکِ صاحبان خود بودند...
برده داری سیستمی قانونی و به رسمیت شناخته شده که در آن انسانها بهشکل قانونی، ملک یا دارایی ارباب خود در نظر گرفته میشدند....
_________صدای سوختن شمع و سقوط قطره های داغ پارافین بر روی پوستِ دستِ پسر سیاه پوست ،روح مریضش را آرام میکرد ...نگاه آبی رنگش بر چشمان زغالیِ غرق در درد او گره خورد ...پوزخندی زد و چشمان منتظرش را بر مرد روبه رویش دوخت...
+ همونجور که خودتون هم میدونید اقای والکین(Valkin) برای ساخت کاخ برای همسر جدیدشون به چند تا بردهی قوی و کاری نیاز دارن و من برای همینه که اینجام...
پوزخند ترسناکی بر روی لب های باریک مرد ظاهر شد،با تعلل دود پیپ را از میان دندان هایش بیرون داد و زمزمه کرد:
_اون فرانک بی مغز از همون بچگی گستاخ بود ...حالا هم میخواد با ازدواج با اون زن چشم بادومی، ژن اصیلمون رو به گند بکشه ...تازه میخواد براش کاخ هم بسازه! ... به جای این کارا اول باید اطراف چشمای اون زن رو با چاقو بشکافه بلکه بتونه دور و اطراف رو ببینه تا زمین نخوره...مرد رو به رویش نیز با این حرف موافق بود... او هم از به قدرت رسیدن برده ها خوشش نمیآمد...اما به هر حال باید به حرف مافوقش عمل میکرد...
+بگذریم ...با وجود اینها، آقای والکین به من گفتن که ۱۵۰ تا برده از شما خریداری کنم
_از چه نژادی؟
+مهم نیس...
_به هر حال آفریقایی هاشون بیست سنت گرون ترن ...
+گفتم که اهمیتی نداره ...فقط میخوام کاری و قوی باشن!
_زن یا مرد ؟
مرد با نگاهی آنالیزگر به برده های کنار آگوستین نگاه کرد .. در همین حین چشمش به زنی آسیایی با موهایی موج دار و چشمانی خمار اما وحشی گره خورد که لباس هایی کهنه اما تمیز بر تنِ ظریفش داشت...با چشمانی که شهوت آن را مالامال کرده بود زمزمه کرد:
+مرد...
آگوستین پس از دنبال کردن نگاه مرد، نیشخند صداداری زد :
YOU ARE READING
Eucalyptus🌿|Vkook|
Historical Fictionبرده داری،سیستمی قانونی و به رسمیت شناخته شده که در آن انسانها بهشکل قانونی ملک و دارایی ارباب خود در نظر گرفته میشدند... کیم تهیونگ، یکی از برده های عمارت والکین ، پسری احساسی و وابسته بود...اما سرنوشت ، گذر او را به اتاق پسر عمارت والیکن باز م...