Eucalyptus p.5

553 135 89
                                    

همه به دور سفره‌ی پهن شده، روی زمین ، نشسته بودند ...اقای والکین به خاطر عروسی پسرش از غذاهایی نفیس به برده ها داده بود ...با دعوت الیزابت ،یونگی نیز برای صرف غذا به اتاقک انها آمده بود...

*تهیونگ پسرم امروز سَرِت درد نگرفت؟

_نه مامان بزرگ...امروز یکی از بهترین روز های زندگیم بود...

یونگی با قیافه ای پوکر قاشق غذا را در دهنش فروبرد و با دهان پر گفت:

₩امروز انقدر ازمون کارکشیدن من دیگه اخراش حال نداشتم رو پاهام وایسم...بعد یکی از بهترین روز های زندگی تو بود!؟

_اوهوم...من برای اولین بار ارباب زاده رو دیدم ...و میدونید اون زیبا ترین فردی بود که تو زندگیم باهاش روبه رو شدم...

₩پس برادرش رو ندیدی؟!

_اونم خیلی زیبا بود ولی میدونی ایان خیلی چهره‌ی متفاوتی داره....چهرش نه شبیه فرانسوی هاس نه آسیایی ها ...چشم هاش آبی رنگ و بزرگه...خیلی بزرگتر از ما ...

اولویا که تا آن لحظه شنونده بود گفت:

°یادمه وقتی به دنیا اومد ..همه متعجب بودن ...و همین خصوصیتش باعث شده نژادپرستا کمتر از برادرش روش فشار بزارن...

یونگی که حال چشمانش درشت شده بود گفت:

₩اما داداشش که خیلی خوشگله ...

اولیویا خندید و زمزمه کرد:

°میدونم پسر...ولی چهره‌ی آسیاییش باعث شده همون فشار هایی رو که روی خانم والکین میزاشتن روش بزارن...

یون ابرویی بالا انداخت و گفت:

₩ولی توی جشن که من ندیدم کسی بتونه حتی نزدیکشم بشه

اینبار الکس بین حرف هایشان پرید:

~بچه های والکین خیلی جسورن ...عین مادرشون خجالتی نیستند و بشینن حرف بخورن...اخلاقشون کپی اقای والکینه ...یکی بگه بالاچشمت ابروعه سرجاش میشوننش....ولی پشت سرشون حرف زیاده...

تهیونگ با کنجاوری پرسید:

_ایانم این شکلیه؟چهره‌ی خیلی معصومی داشت فکر نمیکنم اینطورم که شما میگید باشه

الکس گفت:
~ایان رو از همون اول که بدنیا اومده بود برای جانشینیِ تجارتِ والکین آماده میکردن ...اونطور که من شنیدم عاشق مسافرته و اکثر کشور ها رو رفته ...از وقتی ۴ سالش بوده شروع کردن بهش درس یاد بدن و الان ۵ تا زبان میتونه حرف بزنه و حتی میگن از آقای والکینم توی تجارت بهتره...میدونی چهره‌ی معصوم و زیباش همراه با اخلاق قدرت طلب و سیاست ذاتی‌ای که داره باعث شده یک سلاح مهار نشدنی بشه...

دوباره صدای یونگی اتاق را پر کرد...انگار نه انگار که آن پسر،همان پسر همیشه خسته بود...

₩اونوقت داداشش چیکارس؟!

Eucalyptus🌿|‌‌‌‌‌‌Vkook|Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon