part 12

25 4 0
                                    

با سرعت باور نکردنی از روی تخت بلند شد و پشت سر مرد از اتاق خارج شد.
- اما اون بیرون هیچی نیست.
مرد با اطمینان گفت:
- میتونی امتحان کنی.
لحن مطمئن مرد جیمین رو کمی مردد می‌کرد اما تا امتحان نمی‌کرد نمی‌تونست مطمئن بشه.
به سمت دری که سمت راست درست کنار راه‌پله قرار داشت رفت و در رو باز کرد. خواست قدمی به بیرون برداره که به دیوار نامرئی برخورد و به عقب برگشت. چشم‌هاش رو چند لحظه با ناامیدی بست. اینجا دیگه چه قبرستونی بود؟
در رو بست و به فضای کوچیک اما گرم خونه نگاه کرد. هارمونی رنگ‌های خردلی و مشکی و پنجره بزرگی که نور خورشید رو به راحتی وارد خونه میکرد خیلی صمیمی به نظر می‌رسید.
مرد با دوتا ماگ از آشپزخونه بیرون اومد و روی مبل دو نفره کنار شومینه نشست. ماگ ها رو میز بیضی شکل وسط خونه گذاشت و گفت:
- حتما کلی سوال داری.
و به جیمین که هنوز جلوی در ورودی ایستاده بود خیره شد.

𝐖𝐢𝐧𝐠𝐬 𝐚𝐧𝐝 𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜Where stories live. Discover now