جین با خستگی به دیوار پشتش تکیه داد.
- اخه کجا میتونه رفته باشه؟
نامجون سعی کرد دوست پسرش رو دلداری بده.
- مطمئنم یه جایی قایم شده تا یکم استراحت کنه.
جین با کلافگی گفت:
- اخه چطور امکان داره؟ من دیدم که روی استیج بیهوش شد. همون لحظه برقها رفت و وقتی به وسط استیج رسیدم جیمین اونجا نبود! اگه میخواست فرار یا استراحت کنه نباید زودتر اینکارو میکرد؟ نه درست توی اخرین اجراش؟ اصلا چطور تونسته از بین اون همه استف بدون شناخته شدن رد شده باشه؟
به سمت نامجون چرخید و با ترس ادامه داد:
- نکنه دزدیده باشنش؟
نامجون لبخند کمرنگی زد و دستش رو روی شونه پسر بزرگتر گذاشت.
- انقدر نگران نباش هیونگ. امکان دزدیده شدنش بین اون همه گارد محافظتی صفره. بیا فقط صبر کنیم تا خودش بیاد بیرون.
و پسر بزرگتر رو در آغوش کشید تا کمی آروم بشه.
YOU ARE READING
𝐖𝐢𝐧𝐠𝐬 𝐚𝐧𝐝 𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜
Fantasy• خلاصه: جیمین یک ایدل سخت کوش و معروفه که فن ها بهش لقب فرشته رو دادن اما اون از ماهیت واقعی خودش بیخبره! از خون فرشته مهر و موم شده ای که نسل در نسل داخل خانوادشون منتقل شده تا به جیمین رسیده! و یونگی....جادوگری که قصد داره برای رسیدن به اهداف شو...