part 23

11 4 0
                                    

جیمین لب‌هاش رو با زبونش تر کرد:
- راستش من حرفاتو راجب جادو و این چیزا باور کردم اما اینکه من یه فرشته‌ام....
و حرفش رو ادامه نداد.
یونگی اژدها رو داخل شومینه برگردوند و زمزمه کرد:
- گفتم که باید مهر و مومش رو بشکنم ولی چرا برای درد کشیدن انقدر عجله داری؟
جیمین با ترس گفت:
- درد داره؟
یونگی سری به نشونه تایید تکون داد.
- در اومدن بالها به صورت تدریجی درد نداره اما تو به سن بلوغ رسیدی و وقتی مهر و موم رو بشکنم اونها می‌خوان یهو رشد کنن و به بلوغ برسن و کشیده شدن استخون‌هات قطعا درد وحشتناکی داره!
جیمین اعتراض کرد.
- نمیخوام! من نمیخوام مهر و مومش رو بشکنم! لطفا منو برگردون! من یه خواننده‌ام هرچقدر بخوای بهت پول میدم فقط بزار بدم! مطمئنم الان فن‌هام نگرانم شدن!
- متاسفم جیمینا ولی تو به این دنیا تعلق داری و باید سرنوشتت رو بپذیری و اون سرنوشت منم! تو هیچ راه برگشتی نداری و مقاومت فقط دردت رو بیشتر میکنه.
با صدای خفه ای گفت:
- پس چرا برای عذاب دادنم انقدر این دست و اون دست می‌کنی؟ خوشت میاد عذابم بدی؟ چرا همین الان انجامش نمیدی؟
جیمین با دیدن سکوت یونگی کمی عصبی شد.
- با توام! میگم انجامش بده! همین الان! میخوام زودتر انجامش بدی تا از شر جادوگر دیوونه‌ای مثل تو راحت بشم....
با ایستادن ناگهانی یونگی ساکت شد.
دیگه خبری از اون لبخندهای شیرین نبود و اخم جاش رو گرفته بود.
یونگی فریاد زد:
- نمیتونم!

𝐖𝐢𝐧𝐠𝐬 𝐚𝐧𝐝 𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜Where stories live. Discover now