part 24

12 4 0
                                    

جونسونگ دستش رو دور گردنش حلقه کرد و اون رو به کرکره سفید چسبوند.
مثل هر شب باز هم کارش به اون کوچه و کتک‌های جونسونگ رسیده بود.
جونسونگ توی چشم‌هاش زل زد و گفت:
- چرا فقط شل نمیکنی و اون باسن خوشگلتو روی دیکم تکون نمیدی تا همه این عذاب ها تموم بشه؟
بغض راه گلوش رو سد کرده بود و نمی‌تونست صحبت کنه تا جوابی به اون عوضی بده. سرش رو به نشونه منفی تکون داد که مشت جونسونگ این بار روی گونه‌اش نشست.
- از این همه مقاومت جز کتک چی نصیبت میشه؟ اخه چرا انقدر کله شقی؟
جونگکوک نگاه پر از نفرتش رو به چشم‌های جونسونگ دوخت.
حاضر بود بمیره اما این خفت که زیر جونسونگ به فاک بره رو قبول نکنه.
جونسونگ هم چهره و هم هیکل خوبی داشت اما برای جونگکوک که همه نوجوونیش رو بین یه مشت پولدار خوشتیپ و زیبا گذرونده بود، هیچ ارزشی نداشت.
خودش هم نمی‌دونست چرا لج کرده اما جونسونگ رو شبیه انگلی می‌دید که به این محله چسبیده بود و طی قرداد نانوشته‌ای جونگکوک قرار بود کسی باشه که جلوش رو می‌گیره اما جونگکوک هنوز اونقدر قدرت نداشت.
جونسونگ با دیدن نگاه پر از نفرتش، به کتک زدنش ادامه داد و وقتی که بالاخره خسته شد جسم داغون جونگکوک رو روی زمین رها کرد.

𝐖𝐢𝐧𝐠𝐬 𝐚𝐧𝐝 𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜Where stories live. Discover now