جونسونگ دستش رو دور گردنش حلقه کرد و اون رو به کرکره سفید چسبوند.
مثل هر شب باز هم کارش به اون کوچه و کتکهای جونسونگ رسیده بود.
جونسونگ توی چشمهاش زل زد و گفت:
- چرا فقط شل نمیکنی و اون باسن خوشگلتو روی دیکم تکون نمیدی تا همه این عذاب ها تموم بشه؟
بغض راه گلوش رو سد کرده بود و نمیتونست صحبت کنه تا جوابی به اون عوضی بده. سرش رو به نشونه منفی تکون داد که مشت جونسونگ این بار روی گونهاش نشست.
- از این همه مقاومت جز کتک چی نصیبت میشه؟ اخه چرا انقدر کله شقی؟
جونگکوک نگاه پر از نفرتش رو به چشمهای جونسونگ دوخت.
حاضر بود بمیره اما این خفت که زیر جونسونگ به فاک بره رو قبول نکنه.
جونسونگ هم چهره و هم هیکل خوبی داشت اما برای جونگکوک که همه نوجوونیش رو بین یه مشت پولدار خوشتیپ و زیبا گذرونده بود، هیچ ارزشی نداشت.
خودش هم نمیدونست چرا لج کرده اما جونسونگ رو شبیه انگلی میدید که به این محله چسبیده بود و طی قرداد نانوشتهای جونگکوک قرار بود کسی باشه که جلوش رو میگیره اما جونگکوک هنوز اونقدر قدرت نداشت.
جونسونگ با دیدن نگاه پر از نفرتش، به کتک زدنش ادامه داد و وقتی که بالاخره خسته شد جسم داغون جونگکوک رو روی زمین رها کرد.
YOU ARE READING
𝐖𝐢𝐧𝐠𝐬 𝐚𝐧𝐝 𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜
Fantasy• خلاصه: جیمین یک ایدل سخت کوش و معروفه که فن ها بهش لقب فرشته رو دادن اما اون از ماهیت واقعی خودش بیخبره! از خون فرشته مهر و موم شده ای که نسل در نسل داخل خانوادشون منتقل شده تا به جیمین رسیده! و یونگی....جادوگری که قصد داره برای رسیدن به اهداف شو...