به سختی از جا بلند شد و به کرکره تکیه داد.
با هر حرکت درد طاقت فرسایی داخل شکمش میپیچید و نمیتونست دست هاش رو از روی شکمش برداره.
خنده عصبی ای کرد و بلندتر داد زد:
- تو کی هستی؟
هنوز سایه اش رو سر کوچه میدید اما مرد ریاکشنی به حرفهاش نمیداد.
- توام میخوای کتکم بزنی؟ تعارف نکن بیا! من دیگه جونی برای مقاومت ندارم پس نترس!
عصبی قدمی به جلو گذاشت.
- ترسو! توام مثل من ترسویی! هه یه پولدار لعنتی ترسو! قبل اینکه دست جونسونگ بهت برسه از اینجا برو. اگه توجهش رو جلب کنی دیگه نمیتونی فرار کنی!
با هر کلمه ای که به زبون می اورد درد وحشتناکی توی شکمش میپیچید اما بی توجه حرف میزد و جلو میرفت.
چند قدمی تا سر کوچه مونده بود که روی زمین افتاد و بیهوش شد.
YOU ARE READING
𝐖𝐢𝐧𝐠𝐬 𝐚𝐧𝐝 𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜
Fantasy• خلاصه: جیمین یک ایدل سخت کوش و معروفه که فن ها بهش لقب فرشته رو دادن اما اون از ماهیت واقعی خودش بیخبره! از خون فرشته مهر و موم شده ای که نسل در نسل داخل خانوادشون منتقل شده تا به جیمین رسیده! و یونگی....جادوگری که قصد داره برای رسیدن به اهداف شو...