دستهاش رو توی جیبش فرو کرد و به پسری که توی کوچه بنبست مشغول کتک خوردن بود، نگاه کرد.
برای آزمایشاتشون به کسی نیاز داشتن که چیزی برای از دست دادن نداشته باشه و کسی هم دنبالش نگرده.
چند روزی بود پسر مقابلش رو زیر نظر گرفته بود.
طبق چیزی که فهمیده بود اسمش جونگکوک بود. ۲۳ سالش بود و تنها زندگی میکرد. توی سه روز گذشته، این پنجمین باری بود که از قلدرهای محلهشون کتک میخورد.
پسرهایی که دورهاش کرده بودن وقتی خسته شدن همونجا رهاش کردن و بعد از تنهای که به تهیونگ زدن از اونجا رفتن.
چرا این پسر انقدر بدبخت به نظر میرسید؟
پوزخندی زد.
هر چی هم بود از تهیونگ که بدبختتر نبود!
پسر خودش رو روی زمین کشید تا به دیوار رسید.
به سختی نشست و به دیوار تکیه داد.
طبق چیزی که تهیونگ انتظار داشت پسر دستش رو روی شکمش گذاشت و اشکهاش روی گونه هاش ریخت.
تهیونگ پوزخندی زد.
چقدر ضعیف و بیپناه به نظر میرسید.
پسر بین گریههاش لحظهای مکث کرد و به تهیونگ خیره شد که تهیونگ به سرعت از کوچه خارج شد.
لعنت! اون پسر نباید تهیونگ رو میدید.
YOU ARE READING
𝐖𝐢𝐧𝐠𝐬 𝐚𝐧𝐝 𝐌𝐚𝐠𝐢𝐜
Fantasy• خلاصه: جیمین یک ایدل سخت کوش و معروفه که فن ها بهش لقب فرشته رو دادن اما اون از ماهیت واقعی خودش بیخبره! از خون فرشته مهر و موم شده ای که نسل در نسل داخل خانوادشون منتقل شده تا به جیمین رسیده! و یونگی....جادوگری که قصد داره برای رسیدن به اهداف شو...