Part 2

279 44 41
                                    

ادامه فلش بک
سال ۲۰۱۷

" آقای محترم ، من فقط میگم لطفا دفنش کنین ما تا هفته آینده هزینه اش و پرداخت میکنیم "

مرد  نگاه پر از تحقیر و توهینش را به چهره رنگ پریده دختر روبرویش داد.

" ببین خانوم،  ما تا هزینه رو دریافت نکنیم نمیتونیم اجازه دفن صادر کنیم ، قانونشه.  من کاری از دستم برنمیاد "
خواست با قدم های بلندش دختر را ترک کند که دست های مستاصلی به آستین لباس فرم مرد چنگ زدند.

" ازتون خواهش میکنم، اخه ما با این جنازه چیکار کنیم؟ قول میدم پولش و براتون جور کنم"

با قدرت بازویش را از دست او بیرون کشید و دختر بی جان روی سرامیک های سردخانه افتاد.

" گفتم نمیتونم کاری واست انجام بدم، قانونشه! چطوره توی باغچه خونه تون دفنش کنین بدبخت های مفلس؟"

با تمسخر به بیچارگی او خندید و صدای قدم هایش در راهروی تاریک پیچید. دختر با ناباوری به لباس مشکی عزای پدرش چنگ زد ، با مشت های بی رمقی به سینه می کوبید.
" چرا حتی بعداز مرگت هم باید اینقدر عذاب بکشیم؟"

با گام هایی بی جان ، پیکر لاغرش را به برادرش رساند.

" نونا؟ چی شد؟"

" قبول نمیکنه، بدون پول گواهی فوت و اجازه دفن و صادر نمیکنه"

با کلافگی به موهای پریشانش چنگ زد .

" من میرم باهاش حرف میزنم نونا"

با اندوه به چهره برادرش چشم دوخت.

" قبول نمیکنه،  فایده ای نداره"

جسم پسر که روی دیوار سر خورد و یخ بست،  با مهر کنارش نشست
" غمت نباشه داداشی، خودم جورش میکنم."

با امیدی که فقط با حرف های خواهرش در کویر قلبش جوانه میزد ، نگاهش را به نگاه پر درد دختر جوان گره زد.

" نگران هیچی نباش ، همه چی و درست میکنم "












با درد گرفتن زانوهای ضعیفش که روی سنگ های عمارت کیم خم شده بودند ، به نیم رخ متکبر مردی نگاه کرد که بی حواس به نوشیدن مشغول بود.

" لطفا آقای کیم، من فقط ۵۰۰ وون پول نیاز دارم تا دفنش کنم. لطفا بهم کمک کنین"

بدون نگاه کردن به دختر، با قدم های استوار به سمت مینی بار عمارتش رفت . شیشه ودکای کلاسیک مورد علاقه اش را برداشت و دوباره شات جدیدی برای خود پر کرد.

" چرا باید برای دفن آدم بی ارزشی مثل اون ، پول خرج کنم؟"

بعد هم با بی تفاوتی مشروب را سر کشید.

" اون سال‌ها به شما خدمت کرد آقای کیم، لطفا-"

با فریاد خشمگین مرد  نفس مقطعی کشید و چشم هایش ناخواسته ، تر شدند.

Dark Mind Where stories live. Discover now