Part 14

352 61 39
                                    

ĐΔŘҜ ΜƗŇĐپارت چهاردهم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ĐΔŘҜ ΜƗŇĐ
پارت چهاردهم

●●●

با کشیدن سیگاری که میان انگشتانش میسوخت و خاکستر می شد ، به پسری که در حال صبحانه خوردن بود ، نگاه کرد. نزدیک درب تراس ایستاده بود تا دود سیگار فضای خانه را پر نکند .
ترجیح داد تا پسر صبحانه اش را بخورد و بعدا راجع به جانگ هوآ صحبت کنند.

پسر به آهستگی از روی صندلی بلند شد و فنجان خالی قهوه اش را داخل سینک گذاشت. با اضطراب روی کاناپه نشست و به وکیل که پشت به او در حال کشیدن سیگار و تماشای منظره پارک روبرویش بود ، چشم دوخت.

" آقای کیم، میخواستین صحبت کنیم؟"

بازی با آستین لباسش که شروع شد،وکیل به سمتش چرخید و دلواپسی را از نگاهش خواند. کار سختی به عهده داشت ،کاری که همیشه از انجامش می ترسید. چگونه باید خبر از دست دادن خواهر یا به عبارتی تمام خانواده اش را به پسر می داد؟
با سقوط جسد سیگار در سطل زباله ، لبش را گزید.

" راجع به خواهرت باید باهم صحبت کنیم"

با حبس نفسش، ناخواسته از جا برخاست.

" چیزی شده؟ نونا چیزیش شده ؟"

به آهستگی به پسر نزدیکتر شد.

" لطفا بشین جونگکوک "

با دلهره و لرزش اندام نحیفش سر جایش نشست. وکیل هم با فاصله کنارش جای گرفت‌ و به زمین چشم دوخت.

" دیشب حوالی ساعت دو ، با من تماس گرفت و گفت که میدونه قاتل کیه و میخواد منو ببینه. منم امروز ساعت ۱۰ باهاش قرار گذاشتم."

با برق شادی ای که در چشمهایش دوید ، لبخند زد

" واقعا؟ یعنی خواهرم میدونه ؟ پس من نجات پیدا میکنم، حتما تمام این مدت داشته راجع بهش تحقیق میکرده و بخاطر من‌ دنبال مقصر اصلی میگشته "

با خوشحالی  گوشی موبایلش را برداشت و شماره خواهرش را گرفت.

" باید باهاش حرف بزنم و ازش تشکر کنم "

وکیل به آرامی موبایل پسر را گرفت و تماس را قطع کرد. پسر با بهت به سمت مرد چرخید و چشمانش با تعجب به چهره اش دوخته شدند.

𝐃𝐀𝐑𝐊 𝐌𝐈𝐍𝐃 | ذهن تاریکWhere stories live. Discover now