ĐΔŘҜ ΜƗŇĐ
پارت هجدهم
●●●
در دفتر پلیس نشسته بودند . دستان پسر هنوز از حرفهایی که شنیده بود ، می لرزیدند.
" گفتین صداش و تغییر داده بود؟"
با سوالی که مامور پلیس پرسید ، به او که پشت میز نشسته بود و جواب های پسر را تایپ میکرد ، چشم دوخت.
" بله ، یه جور دستگاه یا فیلتر، من درست نمیدونم اما صداش خیلی بم و ترسناک شده بود"
"فعلا تا بتونیم تماس ضبط شده رو پیدا کنیم لطفا از حرفهایی که بهتون زد ، هرچی یادتون مونده اینجا یادداشت کنید "
برگه و خودکاری از مرد گرفت و هر چه از حرفهای او به خاطر داشت نوشت.
وکیل کنار افسر دیگری ایستاده بود و در حال پیداکردن لوکیشن تماس تلفنی بودند.افسر با تاسف به مرد کنار دستش نگاهی انداخت
" تماس از یه باجه تلفن عمومی توی سئول بوده ."
مرد با حرص پلکهایش را روی هم فشرد و به موهایش چنگ زد.
از روی صندلی بلند شد و به حیاط پاسگاه رفت. سیگاری روشن کرد تا اعصاب به هم ریخته اش آرام بگیرد.
" چطور ممکنه لعنتی ؟ تو کی ای ؟ کی میتونه اینطور منو بازی بده؟"
سیگار را زیر پاشنه اش له کرد . ناگهان به کفشهایش چشم دوخت ، کفش هميشه براق و واکس خورده ای که چند روز پیش با آستین لباس پسر تمیز شده بود.
با یادآوری آن اتفاق لبخند تلخی زد ، چقدر در دلش آشوب بود.آشوبی از سر دلسوزی و اضطراب.
●●●
بعد از برگشتن به آپارتمان وکیل ، پسر روی مبل نشسته بود و حرفهایی که شنیده بود در مغزش میچرخیدند.
مثل طناب دار دور گلویش حلقه زده بودند و هر چه بیشتر میگذشت ، انگار صدای داخل ذهنش واضح تر میشد.
YOU ARE READING
Dark Mind
Fanficذهن تاریک[ ویکوک] زمان آپ : نامشخص Genre : mystery, crime, angst, romance , dram داستان نگاشتن دوباره تاریخ به دست وکیل کهنه کار دادگستری سئول علی رغم تمامی فسادها و بی عدالتی هایی که گریبان پرونده جدید او را گرفته، میتواند جلوی اعدام پسری را ب...