ذهن تاریک[ ویکوک]
زمان آپ : نامشخص
Genre : mystery, crime, angst, romance , dram
داستان نگاشتن دوباره تاریخ به دست وکیل کهنه کار دادگستری سئول
علی رغم تمامی فسادها و بی عدالتی هایی که گریبان پرونده جدید او را گرفته، میتواند جلوی اعدام پسری را ب...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
●●●
در دفتری که با چوب آبنوس سیاه دکوراسیون تاریکی به خودش گرفته بود، روی صندلی چرم مشکی طلایی مورد علاقه اش جا خوش کرده بود و به سقوط خاکستر های سیگار برگ زل زده بود. آستین های پیراهن مردانه را بالا زده بود و دسته ای از موهای آشفته اش از روی پيشاني بلندش آویزان شده بود. با سوختن پیکر سیگار در دستان کشیده و لاغرش ، آن را در جا سیگاری آنتیک روی میز فرو کرد.با فشردن دکمه ای با جدیت و ابهت همیشگی ، صدای بمش را به گوش منشی رساند. " نفر بعدی رو بفرست داخل"
با گذشت لحظاتی، موهای قهوه ای رنگش را به سمت بالا سوق داد و با آرامش آرنج هایش روی دسته های صندلی جا گرفتند و انگشت هایش با انتظار در هم قفل شدند .
با شنیدن صدای تقه های آرامی به درب بزرگ و شیشه ای اتاق، با نجوای بلندی آزادانه فرد را به داخل دعوت کرد. چشمان عسلی رنگش روی جثه کوچک پسری ثابت شدند و شاهد نشستن معذبانه او روی مبل چستر خاکستری رنگ بودند. با هودی مشکی رنگی به تن و جین تنگی به پا ، تیپ ساده ای زده بود . سرش را که بالا آورد، وکیل توانست صورت رنگ و رو رفته و لبهای نیلی کبود ، نگاه تیره و مضطرب اورا تشخیص بدهد. برای او که سالها مشغول امر وکالت بود ، تماشای این چهره های مستاصل و دست به دامان قانون ، عادی شده بود. مدتی گذشت که تصمیم گرفت بحث را آغاز کند.
" خوش آمدید اقای ؟"
با نگاه خالی از آرامش به مرد روبرویش چشم دوخت.
" جونگکوک ، جئون جونگ کوک "
مرد با تایید نام او را روی پرونده جدید و تا نخورده ای حک کرد .
" چند سالتونه؟"
با جمع کردن انگشتان یخ زده اش در آستین های بلند هودی نخ نما ، لب زد
" بیست و دو "
مرد حین ثبت دوباره اطلاعات، قرار داد را تنظیم میکرد