در دفتری که با چوب آبنوس سیاه دکوراسیون تاریکی به خودش گرفته بود، روی صندلی چرم مشکی طلایی مورد علاقه اش جا خوش کرده بود و به سقوط خاکستر های سیگار برگ زل زده بود. آستین های پیراهن مردانه را بالا زده بود و دسته ای از موهای آشفته اش از روی پيشاني بلندش آویزان شده بود. با سوختن پیکر سیگار در دستان کشیده و لاغرش ، آن را در جا سیگاری آنتیک روی میز فرو کرد.با فشردن دکمه ای با جدیت و ابهت همیشگی ، صدای بمش را به گوش منشی رساند.
" نفر بعدی رو بفرست داخل"با گذشت لحظاتی، موهای قهوه ای رنگش را به سمت بالا سوق داد و با آرامش آرنج هایش روی دسته های صندلی جا گرفتند و انگشت هایش با انتظار در هم قفل شدند .
با شنیدن صدای تقه های آرامی به درب بزرگ و شیشه ای اتاق، با نجوای بلندی آزادانه فرد را به داخل دعوت کرد. چشمان عسلی رنگش روی جثه کوچک پسری ثابت شدند و شاهد نشستن معذبانه او روی مبل چستر خاکستری رنگ بودند. با هودی مشکی رنگی به تن و جین تنگی به پا ، تیپ ساده ای زده بود .
سرش را که بالا آورد، وکیل توانست صورت رنگ و رو رفته و لبهای نیلی کبود ، نگاه تیره و مضطرب اورا تشخیص بدهد. برای او که سالها مشغول امر وکالت بود ، تماشای این چهره های مستاصل و دست به دامان قانون ، عادی شده بود. مدتی گذشت که تصمیم گرفت بحث را آغاز کند." خوش آمدید اقای ؟"
با نگاه خالی از آرامش به مرد روبرویش چشم دوخت.
" جونگکوک ، جئون جونگ کوک "
مرد با تایید نام او را روی پرونده جدید و تا نخورده ای حک کرد .
" چند سالتونه؟"
با جمع کردن انگشتان یخ زده اش در آستین های بلند هودی نخ نما ، لب زد
" بیست و دو "
مرد حین ثبت دوباره اطلاعات، قرار داد را تنظیم میکرد
"من کیم تهیونگ ، وکیل دادگستری هستم.
چطور میتونم کمکتون کنم؟"با لحن مصمم و خشکی رو به پسر کرد و به پشتی بلند صندلی تکیه داد.
" من میخوام بیگناهیم اثبات بشه، من بیگناهم"
مرد با ابروهایی که بالا انداخت ، خندید ولی همچنان با احترام ادامه داد
" این چیزیه که همه میگن و همه میخوان. داستانت و برام تعریف کن"
با لرزش واضحی در صدایش که مصرانه سعی در کنترلش داشت و نگاهی ابری، به سنگ مرمر کف اتاق خیره شد
" من اون و نکشتم"
فلش بک
دبیرستان دونگ چئون ، بوسان
سال ۲۰۱۷" هی تو جوجه ، نمیخوای به ددی سواری بدی ؟"
با قلبی شکسته از مزاحمت های اون پسر و با دانستن دلیل بی رحمانه اش ، بی توجه به سمت کلاسش میرفت و قدم های محکمی برمیداشت ، طوری که حس میکرد زمین زیر پایش میلرزید. به طور ناگهانی یقه یونیفرم مدرسه اش با شدت از پشت کشیده شد و کمرش به دیوار گچی سالن امتحانات کوبانده شد.
YOU ARE READING
Dark Mind
Fanfictionذهن تاریک[ ویکوک] زمان آپ : نامشخص Genre : mystery, crime, angst, romance , dram داستان نگاشتن دوباره تاریخ به دست وکیل کهنه کار دادگستری سئول علی رغم تمامی فسادها و بی عدالتی هایی که گریبان پرونده جدید او را گرفته، میتواند جلوی اعدام پسری را ب...