Part 17

175 38 58
                                    

ĐΔŘҜ ΜƗŇĐ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ĐΔŘҜ ΜƗŇĐ

پارت هفدهم


●●●

با دست هایی که مثل قلبش می لرزیدند ، به سختی به دستگیره در خودرو چنگ زد و روی صندلی راننده جای گرفت‌. در را با خشم به محکمی بست و اشکی از گوشه چشمش پایین چکید.

" نباید دست روش بلند می‌کردی.. لعنت به تو."

مدتی گذشت ، مهمان های اندک مراسم می رفتند و مرد نشسته در خودروی شخصی ، به نقطه ای خیره شده بود. پسر درست همانجایی که سیلی خورده بود، روی زمین نشسته بود و به خاکستری که حالا در ظرف چینی سفید رنگی جا شده بود، دست میکشید. آن را بغل گرفته بود و لطیف تر از گل، نوازشش می‌کرد.

انگار که با او حرف می زد، آنقدر به چشم مرد مظلوم دیده می شد که بالاخره از ماشین پیاده شد و به سمتش رفت.

پسر با دیدن کفش های آشنایی سر بلند کرد و به وکیل کیم نگاه کرد. با دیدنش با غم از جا بلند شد و ظرف خاکستر را روی زمین رها کرد.

با شرمندگی به زمین چشم دوخت ، با صدای گرفته ای لب زد.

" منو ببخشین آقای کیم. من تلاش های شما رو میبینم، من میفهمم که شما به خاطر زندگی من دارین میجنگین، بدون اینکه حتی پولی گرفته باشین."

با کمی مکث و گزیدن لبش ، ادامه داد

" من نمی‌خواستم خودکشی کنم، صدای فریاد خواهرم و می‌شنیدم و رفتم تا نجاتش بدم "

به تلخی خندید و در چشمان عسلی روبرویش غرق شد.

" ولی سراب بود، خواب بود. ممنونم که منو از این کابوس بیدار کردین و نجاتم دادین.. ممنونم که به من پناه دادین و اجازه دادین با شما زندگی کنم. ممنونم که به‌خاطر من با قانون میجنگین ، من همه اینا رو میبینم و بخاطرش ممنونم آقای کیم"

با احترام مقابل مرد، تا کمر خم شد و تعظیم کرد. چشمش که دوباره به مرد افتاد، قدمی جلوتر آمده بود و با دست استخوانی اش، گونه سرخ پسر را لمس میکرد.

Dark Mind Where stories live. Discover now