یونجون روی لباش خندید و جوابی که میخواست رو گرفت، حالا با خاطر جمع و آرامش شروع به بوسیدنش کرد
لبای خشکش رو مکید و خیسشون کرد و صورتش رو با دستاش قاب گرفت
بوی خوشی که اون پسر داشت بیشتر ریه هاش رو نوازش میداد بعد از یک بوسه ی نسبتا طوالانی بومگیو صورتشو عقب کشید و لب پایینش از بین دندونای یونجون بیرون کشیده شد
صورت ملتهب و لبای ورم کردش بیشتر از قبل با نمکش کرده بود و یونجون از ذوق دیدن این صحنه دلش میخواست فقط بخنده
"متاسفم! قرار بود فقط ده ثانیه باشه!"
بومگیو داشت با پررو ترین حالت ممکن بابت چیزی که یونجون حاضر بود تا فردا صبحم ادامش بده معذرت خواهی میکرد
"کی بهت گفته بابتش عذر خواهی کنی! وقتی دلم میخواد همین الان دوباره ببوسمت؟"
بومگیو ابروهاش رو بالا انداخت و گفت
"کسی جلوت رو نگرفته!"
یونجون دستش رو روی دلش گذاشت و شروع به خندیدن کرد
"قبلنا خجالتی تر بودی بومگیو!"
سرش رو جلو برد تا بوسه ی دیگه ای رو شروع کنه، اما بومگیو عقب کشید حقیقتا از یونجون خجالت می کشید ولی نمیخواست یونجون ازش چیزی بفهمه
"بسه دیگه پررو نشو! برو بخواب خسته ای"
یونجون که توی خواستش ناکام مونده بود، با نا امیدی از جاش بلند شد
"باشه... شب بخیر!"
بومگیو به قامتش که از پله ها بالا می رفت خیره شد و با صدای نه چندان آرومی جواب داد "شب بخیر!"
توی اتاقش رفت و در رو بست خودشو روی تختش انداخت و از خوشحالی پاهاشو به تشک کوبوند
هیچوقت فکرش رو نمیکرد یونجون یه روزی ازش خوشش بیاد چه برسه به اینکه عاشقش بشه!
برق اتاقش رو خاموش کرد و پتو رو روی خودش کشید
باید میخوابید اما اگر میتونست!
***
احساس سبکی میکرد، بار بزرگی از روی دوشش و حتی از روی قلبش برداشته شده بود
با لبخندی که از روی لبش کنار نمیرفت دراز کشید و به نقطه ی نامعلومی خیره شد به بومگیو فکر میکرد، به تمام جذابیت ها و بامزگی هایی که داشت و توی این مدت بهشون بی توجه بود!
حتی به روزی که توی اتاقش مجبورش کرده بود روی همین تخت لخت بشه تا روی بدنش نقاشی بکشه
با به یاد آوردن بدن فوق العاده ای که اون روز دید و کاریی که باهاش کرد آه کشید، نفساش سنگین شدن و عضوش شروع به سفت شدن کرد
اگه اون روز جلوی خودش رو نمیگرفت، تقریبا تا یک سکس کامل پیش میرفتن
با شنیدن صدای در اتاق از حال خوبی که داشت بیرون اومد
"بیداری؟ میتونم بیام تو؟"
صدای بومگیو بود، حتی صداشم توی این لحظه براش تحریک کننده بود
"آره! بیا تو"
بلند شد و روی تخت نشست و سعی کرد با ملافه، عضو بزرگ شدش رو بپوشونه بومگیو جلو اومد و کنارش روی لبه ی تخت نشست یونجون به نیم رخ بی نقصش خیره شد و گفت
چی شده؟ خواب بد دیدی؟"
"
"نه! در واقع اصلا نخوابیدم که بخوام خواب ببینم، نمیتونم بخوابم"
منم همینطور"
"فکر میکردم باید خسته باشی"
"با انرژی ای که تو بهم دادی تا صبحم خوابم نمیبره!"
بومگیو دوباره گونه هاش سرخ شد و سرشو پایین انداخت اگه نور کافی برای دیده شدن صورتش وجود داشت قطعا با اون لباس خواب سفید شبیه
یه خرگوش کوچولوی دیده می شددستشو باز کرد و بهش اشاره کرد
"بیا اینجا..."
بومگیو خودشو کنارش جا داد و به شونش تکیه داد دستشو دورش حلقه کرد و بیشتر به خودش نزدیکش کرد
یونجون یه مکان خوب برای مخفی نگه داشتن عضوش که دوباره شروع به بزرگ شدن کرده بود داشت، ملافه ی عزیزش!
"اگه بخوای میتونی اینجا پیش من بخوابی"
"میشه؟"
یونجون لبخند زد و دراز کشید، بومیگو رو سمت خودش کشید و بغلش کرد
"چرا نشه؟"
بومگیو دستش رو دور کمرش حلقه کرد و بیشتر خودش رو بهش نزدیک کرد
"شاید نگفته باشم ولی میخواستم بگم منم دوست دارم "
دستشو زیر چونش گذاشت و صورتشو بالا گرفت
"میدونم"
بوسه ی آروم و طولانی روی لباش گذاشت و موهاشو نوازش کرد و ازش جدا شد
"اتاقت خیلی گرمه چرا ملافه رو پس نمیزنی؟ پیشونیت عرق کرده"
"نه نه! من سردمه بذار باشه"
با دیدن دونه های عرق روی پیشونیش و موهایی که تقریبا دسته شده بودن یاد اون شبی افتاد که یونجون توی خواب اسمش رو صدا می زد و بومگیو
از این واقعه ی تاریخی فیلم گرفته بود
فکر اذیت کردنش به ذهنش رسید و لبخند شیطانی زد
"تو همیشه توی خواب بلند بلند حرف میزنی!؟"
"چطور؟!"
گوشیش رو برداشت و ویدئو رو پلی کرد
صدای ناله های ریز و درشت یونجون، اتاق رو پر کرد یونجون توی خواب در حال ارضا شدن بود و در نهایت اسم گیو صدا زد
"این!.... تو... این فیلم رو کی گرفتی؟؟"
بومگیو گوشی رو از دستش چنگ زد و خندید
پس واقعاداشتی توی خواب با من آره؟"
"اون فقط یه خواب بود همه اینجور خوابا رو میبینن!"
"ولی چرا من؟!"
بومگیو داشت مثل یه جیرجیرک روی مخش راه میرفت مخصوصا الان که عضوش درحال ترکیدن بود و هرلحظه با یادآوری چیزی که تو خواب تجربه کرده بود دیوونه تر می شد، و حالا خود بومگیو واقعی کنارش خوابیده بود...
"میخوای بدونی چرا تو ؟! میخوای بدونی چه جوری بود؟"
به چشماش خیره شد و آروم سرشو تکون داد ناگهان دستش گرفته شد و زیر ملافه برده شد
با برخورد انگشتاش به عضو یونجون که تمام این مدت زیر پتو در حال انفجار بود یه چیزی توی دلش تکون خورد
از برخورد انگشتای بومگیو به عضوش هیس کشید و نفس حبس شدش رو آزاد کرد
حالا منتظر بود تا بومگیو هرکاری که میخواد باهاش بکنه
حلقه ی دست بومگیو دور عضوش چفت تر شد و با اولین حرکت دستش یونجون لباشو بهش رسوند و بوسیدنشو شروع کرد
حرکت دستش از روی گردنش به سمت کمرش و باسنش به جریان افتاد و هر از چند گاهی بهش چنگ میزد و سعی داشت از کش شلوارش دستشو رد کنه
سرشو توی گردنش برد و با زبونش مسیر نامنظمی رو خیس کرد و مکید
دکمه های پیرهنشو باز کرد و بدن خوش تراششو نوازش کرد
بومگیو نمیخواست از چیزی که توی دستش بود دست بکشه اما موقعیتی که توش بودن اینو ایجاد میکرد
دستشو بیرون آورد و گذاشت یونجون از بدن سکسی که خودشم از عالی بودنش خبر داشت لذت ببره
بوسه های ریز و درشتی که یونجون روی شکمش میذاشت باعث میشد
قلقلکش بیاد و نفس گرمی که روی بدنش پخش میشد بیشتر نفسشو میگرفت
پایین تر رفت و گوشه های کش شلوارش رو گرفت و آروم پایین کشیدش وضعیت پایین تنه ی بومگیو کمتر از خودش وخیم نبود
تا همین الانشم به اندازه ی کافی تحریک شده بود!
دستشو جلو برد و عضوش رو توی دستش گرفت و به صورت رفت و برگشت مالش داد
سرشو کنار گوشش برد و آروم زمزمه کرد
"دوسش داری؟!"
نفس هاش به شمارش افتاده بود و کم کم داشت ناله های بلندش رو شروع میکرد
آ... آره...""
دوباره به سمت پایین تنش رفت و بوسه ی ریزی سر عضوش گذاشت با برخورد لباش به عضوش اولین ناله ی بلندش رو شروع کرد
"بومگیو کوچولوی ما خیلی هاته!"
بومگیو دستش رو جلو برد تا لباس یونجون رو از تنش دربیاره
نمیتونست بیشتر از این عشق بازی یه طرفه رو ادامه بده میخواست اونم یونجون رو داشته باشه
یونجون خودشو عقب کشید و مانع این شد تا بومگیو به خواستش برسه
"نه عزیزم! هنوز زوده!... هر چی نباشه باید تنبیهت رو قبول کنی"!
نمیدونست از چی حرف میزنه چرا باید تنبیه میشد؟ مگه چه کار اشتباهی انجام داده بود؟
"امشب موقعی که وارد خونه شدم و بغلم کردی تا بهم تبریک بگی...
یادت که نرفته بهت گفتم دیگه بهم نگی هیونگ وگرنه تنبیه میشی!؟ ولی تو بازم بهم گفتی هیونگ"
"چی؟!! من... این عادلانه نیست!!"
"یه تنبیه کوچولو این حرفا رو نداره گیو! سعی کن ازش لذت ببری!"
سرشو دوباره نزدیک عضوش برد دور تا دورشو بوسید
دوست داشت توسط دهن گرم یونجون بلعیده بشه اما این تنبیهی بود که اون براش درنظر گرفته بود!
باید تا حد مرگ اون رو دیوونه ی خودش میکرد
"باشه...باشه دیگه نمیگم..."
ناله هاش بیشتر شده بود و یونجون برای شنیدن این صدا حاضر بود همیشه این کار رو ادامه بده
"دیگه چی نمیگی؟"
"دیگه... نمیگم هیونگ"...
لبخند پیروزمندانه ی یونجون دوباره روی صورت نقش بست
لباسش رو از تنش بیرون آورد و روی زانو هاش نشست
شلوارش رو پایین کشید و عضو محصور شده ی توی باکسرش به بیرون پرتاب شد
بومگیو از جاش بلند شد و یونجون رو زیر خودش گیر انداخت
خیلی وقت بود تو کف اون بود و الان که تنبیهش تموم شده بود باید چیزی که میخواست و بدست میآورد
کامل شلوارش رو از پاش بیرون کشید و روی عضو یونجون خم شد
"حالا نوبت منه! ببین چه جوری دیوونت میکنم"
لباشو روی عضوش کشید و آروم زبونشو بیرون آورد
اطرافشو ماساژ داد و برای اینکه راحت تر بتونه دستشو دورش تکون بده خیسش کرد
یونجون چشماشو بست و گذاشت تا هر جور که میخواد بومگیو اون رو بچشه هرچقدر که بیشتر وارد دهنش میشد بلند تر ناله میکرد اگه با همین ریتم ادامه میداد هر لحظه ممکن بود توی دهنش خالی بشه و این بازی لذت بخش همینجا تموم بشه
دستشو گرفت و بلندش کرد و بومگیو روی پاش نشست و دو طرف پاهاشو کنار پهلوش گذاشت
"آماده ای؟..."
"بدون لوب نه!"
یونجون دستش رو به سمت پاتختی دراز کرد و با دستپاچگی دنبال یه قوطی گشت
با دیدنش چشماش برق زد و مقدار زیادی رو روی عضوش مالید
"حالا بشین روش"
خودشو روی یونجون تنظیم کرد و با وارد شدن عضو یونجون و سردی اون روان کننده بلند آه کشید
میتونست قسم بخوره اگه از لوب استفاده نمی کرد چیزی از باسن خوشگلش نمیموند چون عضو یونجون فراتر از تصورش بزرگ بود
آروم خودشو تکون داد و یونجون با بوسیدن گردنش سعی کرد بهش آرامش بده
یونجون حرکاتش رو سریع تر کرد و عمیق تر ضربه میزد حالا نقطه ی حساسش رو پیدا کرده بود و بومگیو بلند تر از هر لحظه فریاد میزد عضو یونجون با سرعت زیادی از بدنش خارج و دوباره واردش می شد
یونجون سرش رو توی گردنش فرو کرده بود و از شدت لذت سرشونه ی بومگیو رو به دندون گرفته بود
حس مایع گرم توی خودش اونم به اوج لذت رسید و توی دست یونجون به کام رسید
بدون اینکه از هم جدا بشن روی تخت افتادن و دراز کشیدن
"خیلی... خیلی سوپر هات تر از اونی هستی که تو خواب دیدم!"
"اگه عاشقت نمیشدم چه چیزی رو از دست میدادم!"
یونجون خندید و با ملافش هردوشونو تمیز کرد روی موهاش بوسه زد و و نوازششون کرد
بریم دوش بگیریم؟""
"اگه یه دورم توی حموم بریم آره!"
یونجون بلند تر خندید باورش نمیشد اون پسر بچه ی فوق کیوت اینقدر هات و سکسی باشه
YOU ARE READING
Wind/یونگیو
Actionکاپل: یونگیو خلاصه : جای که چوی بومگیو بخاطر دانشگاه و درسش مجبوره یکماه خونه یونجون زندگی کنه! اما کی میدونه این یک ماه چه تغییراتی توی زندگی هردو بوجود میاره؟ آیا این خوبه یانه *ترجمه شده Genre : Romance Dram Smut Telegram : @Jjukkumizz_ir