_خوب نگاهم کن آقای مدیر عامل...قراره امشب از دیدن این ویدیوی لعنتی از پسر هورنیت، وسط جلسه ی مهم کاریت لذت ببری!
درنگ نکردم و گوشیمو روی میز جلوی کاناپه تنظیم کردم. تماس تصویری رو با یونجون برقرار کردم که بلافاصله چهره ی خسته و بی حوصله ش داخل اسکرین نمایان شد:
+میدونی که الان وسط یه جلسه ی مهم هستم
چوی بومگیو!..کلی کله گنده جلوم نشسته و دارن نگاهم میکنن
با افتخار نیشخند اشاره واری به تصویر پاهای بازم و حتی دیلدوی صورتی رنگی که نزدیک سوراخم برده بودم زدم و باهاش برای پسر عصبی پشت خط ناله کردم:
_تو که نمیای باهام بازی کنی یونجونا... مجبور میشم خودم با خودم بازی کنم!
_یونجون... ایــن خیلی خـــوبـــه!
جیغ ِ پر از لذتم به وضوح لرز بدی رو به جون مدیر عامل شرکت انداخت میتونستم ببینم نفس هاش با هر تکونی که ویبراتور داخل سوراخم میخورد و به واسطه ش بدن نحیفم رو روی کاناپه جابه جا میکرد، به ثانیه میوفتاد!
_امم یونجونی...چرا انقدر سخت نفس میکشی؟ صحنه ی جذابیه مگه نه؟
یونجون مدتی بود در سکوت ترسناکی به تصویر پاهای بازم روی میز و حتی جسم قطور داخلم زل زده بود که با سرعت بالایی داخلم تکون میخورد.
مدیر عامل چوی، گه گاهی گوشه ی لبش رو گاز می گرفت.
مشخص بود نمیتونست بیشتر از این به ناله های بلندم که از داخل ایرپادش پخش میشد واکنش نشون بده؛ چون محض رضای خدا اون پسر در حال حاضر مقابل صد تا از کله گنده های سئول نشسته بود
و میخواست شرکتش رو پرزنت کنه اما حالا به لطف پسرک هورنیش که داشت با سوراخ خیسش بازی میکرد، شکست خورده بود!
_ یونجون...کی میای خونه گیو رو تنبیه کنی؟
لبخند زنان، همراه با گردنم، کمرم رو هم قوس شدیدی دادم که
یونجون بالخره به حرف اومد:
+بله آقای کانگ ادامه بدید... گوشم با شماست!
میتونستم پشت تصویر خشک و عصبی یونجون سقف سفید بالا سرش رو ببینم و این نشون میداد که یونجون مجبور شده بود تو اون وضعیت گوشیش رو زیر میز بیاره و مخفیانه به منظره ی تکون های شدید ویبراتور داخل پاهای بازم خیره نگاه کنه، بدون اینکه حتی بخواد به پرزنت آقای کانگ توجه کنه!
میتونستم از اون زاویه، دست آزاد یونجون رو ببینم که وسط رون
هاش قفل شده بود و انگار با دیک باد کرده ش، به دور از چشم همکاراش ور میرفت.
_تو هم داری با خودت بازی میکنی ؟ اههه...اما وقتشه بهم حسودی کنی چون این بازی ای که من دارم میکنم لذت بخش تر از ماله ...توعه!
چندباری بود در مقابل مردمک های تیره شده ی یونجون ویبراتوری که تا درجه ی آخر بالا بود رو از سوراخم دراورده بودم و دوباره داخلم فرو کرده بودم. اما این بار کافی بود تا با یه فشار، ویبراتور درست روی پروستاتم قرار بگیره و همون لذت تعریف نشده ای رو بهم بده
من میتونستم نگاهمو خمار کنم و راحت ناله هامو به بیرون هدایت کنم اما مدیرعامل محکوم بود تا در سکوت لب هاشو روی همدیگه
فشار بده و مثل یه قالب یخ، خودارضایی پسرش رو با کیفیت فول اچ دی تماشا کنه.
عالی تر از اینم مگه میشه
نیم نگاهمو به یونجونی دادم که مدتی بود وارد شده بود و من همچنان از سر لذتِ چند دقیقه پیش بلند بلند ناله میکردم.
روی لب هامو پررنگ کرد:
+..آقای مدیرعامل بلخره اومدی؟ جلسه ی مهم کاریتون تموم شد؟
چرخش نگاه اجمالی پسر روی پایین تنه ی کاملا لختم و حتی تی شرت سفیدی که از شدت عرق به تنم چسبیده بود باعث شد تا بیشتر کمرمو براش قوس بدم و با نگاه خمارم بهش چشم بندازم.
+امشب بهترین شب زندگیم بود. تونستم با اون ویدیو کال لذتش
رو به تو هم هدیه بدم؟
نیم نگاهمو به دیک مدیر عامل دادم که اصلا تو شرایط خوبی به سر نمی برد. به قدری باد کرده بود که نزدیک بود زیپ شلوار کتان مشکیش رو از بابتش پاره کنه
+مگه نگفته بودم حق نداری به خودت دست بزنی؟
پسر خوش تیپ مقابلم، به سمت مایع رقیق شیری رنگی که روی اسکرین تلویزیون ریخته شده بود رفت و در مقابل نگاه های بهت زده م، با انگشتش اونو توی دهنش فرو کرد.
+خوشمزه بودی بوم..تلافیش رو سرت در میارم!
![](https://img.wattpad.com/cover/370875984-288-k574196.jpg)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Wind/یونگیو
Aksiyonکاپل: یونگیو خلاصه : جای که چوی بومگیو بخاطر دانشگاه و درسش مجبوره یکماه خونه یونجون زندگی کنه! اما کی میدونه این یک ماه چه تغییراتی توی زندگی هردو بوجود میاره؟ آیا این خوبه یانه *ترجمه شده Genre : Romance Dram Smut Telegram : @Jjukkumizz_ir