𝒁𝒊𝒎𝒂.29

676 158 176
                                    

Part.29🥀☃️

هر وقت گرمات رو حس می‌کنم
آروم توی قلب پوچم
و ذهنم رسوخ می‌کنه
تو به همه چیزم جون بخشیدی
هیچ وقت رهات نمی‌کنم...هیچ وقت!

┈┈┈┈┈┈┈⋆┈┈┈┈┈┈┈

جونگین با ماشین قرمز رنگ محبوب دویون مقابل شرکت منتظر اون دوتا جغله بود تا برای گردشی که بکهیون با آلفای دارچینی در کنار اون دوتا تدارک دیده بود همراهیشون کنه. چانیول بهش گوشزد کرده بود که مراقب هر سه نفرشون باشه و یک لحظه هم چشم ازشون برنداره. با ماجراهای بیشماری که این مدت برای خانواده شون رخ داده بود تنها گذاشتنشون ریسک بزرگی به حساب میومد.

از طرفی هم علاقه‌ای به دیدن جهیون نداشت و بابت اینکه دوباره باید فسقلی خودش رو با اون آلفای موذی شریک می‌شد کلافه به نظر می‌رسید. چانیول نباید به همین زودی از موضعش پایین میومد اما انگار بکهیون خوب رگ خواب برادرش رو پیدا کرده بود که تونسته بود نظر اون انیگمای یک دنده و کله شق رو تغییر بده.

با بیرون اومدن بکهیون همراه اون دوتا وروجک لبخندی روی لبش نشوند و افکار منفیش رو به دست فراموشی سپرد. قدم به جلو برداشت و با زانو زدن آلفا و امگای کوچولوش رو که سمتش می‌دویدن در آغوش کشید. سلام آرومی به آلفای کهربایی کرد و خیره به چهره‌های درخشان بچه‌ها گفت:
_فسقلی‌های من چطورن؟!

_خیلی خوشحالم...قراره بریم پیست اسکی!

با جمله‌ی دویون، جونگین نگاه مرددی به بکهیون انداخت. بعد از ماجرای اون روز و کتک خوردنش از آلفا تا به امروز باهم رو به رو نشده بودن و تا حدودی ازش می‌ترسید. یک لحظه احساس کرد جای کبودی گونه‌اش که تقریبا دیگه اثری ازش باقی نمونده بود درد می‌کنه. بکهیون که متوجه معذب بودن جونگین شده بود، قدمی به جلو برداشت و لبخندی به صورت ترسیده‌ی آلفا زد. می‌خواست این کدورتی که بینشون به وجود اومده بود رو رفع کنه و باز هم مثل سابق بشن.
_حالت چطوره هیونگ؟

با این حرف نه تنها سر جونگین با ضرب بالا اومد حتی امگا و آلفا کوچولو هم متعجب به بکهیون خیره شدن. بار اولی بود که جونگین رو هیونگ صدا می‌زد و هر سه نفرشون از این بابت بهت زده بودن. آلفای کهربایی لبخندی از ترکیب افسانه‌ای اون سه نفر زد و با چهره‌ای سوالی لب باز کرد:
_چرا عجیب غریب نگاه می‌کنید؟ جونگین چهار سال از من بزرگتره پس تصمیم گرفتم از این به بعد هیونگ صداش کنم. ایرادی که نداره جونگینا؟

جمله‌ی آخرش رو حین اینکه با مردمک‌های خوش رنگ و شفافش بهش چشم دوخته بود گفت. نگاه و لبخندش دوستانه بود اما لحنش به‌نظر دستوری می‌رسید و آلفای شکلاتی چطوری می‌تونست در برابرش مخالفت کنه؟! همین که بکهیون از دستش عصبی نمی‌شد براش کفایت می‌کرد حالا اینکه هیونگ صداش کنه یا به اسم چه فرقی داشت؟ سری تکون داد و با زبونی که جدیدا گاهی مقابل آلفا می‌گرفت، گفت:
_نـ...نه هیچ ایرادی نداره بکهیونـ...نا!

ZIMADonde viven las historias. Descúbrelo ahora