𝒁𝒊𝒎𝒂.8

949 210 267
                                    

Part8✨☃️

Pov[Writer]

تمام مدت کنارش نشسته بود و خیره به چهره ای که آروم به خواب رفته بود نگاه میکرد.
نگاهش به آلفا و فکرش درگیر لحظه بهم خوردن حالش بود.
وقتی فریاد زد و درخواست کمک کرد دستیار و منشی بکهیون که روز قبل دیده بودش سر رسید و بدون اینکه حتی دستپاچه بشه، اون چیزی که بک ازش خواسته بود رو فورا از ساک بیرون آورد و بهش تزریق کرد.

وقتی هم آمبولانس رسید، به تکنسینی که داشت فوریت های پزشکی رو برای آلفا انجام میداد و آماده بود تا منتقلش کنه گفت تا اون رو به بیمارستان خصوصی سئول منتقل کنن. چانیول علت این همه محافظه کاری رو نمیدونست، مگه چه ایرادی داشت که اون رو به یه بیمارستان دیگه ای که نزدیک بود ببرن.

نفس عمیقی کشید، به صندلی تکیه داد و جمله دکتر تو ذهنش تکرار شد "دچار شوک آنافیلاکسی شدن، تزریق به موقع اپی نفرین از حاد شدن وضعیتشون جلوگیری کرده. ما به صورت مداوم فشار خون، فرکانس قلب و اکسیژنشون رو چک می کنیم؛ ممکنه وارد فاز دوم شوک بشن پس فعلا تحت مراقبت باشن بهتره."

_ممنون که مراقبش بودین، من خودم بالا سرش هستم اگر سرتون شلوغه میتونید تشریف ببرید.

صدای ظریف دستیار آلفا حواسش رو به خودش معطوف کرد و سرش رو به سمت امگا برگردوند.
مضطرب بین چارچوب در ایستاده بود.

_شما...میدونید چه اتفاقی براش افتاده؟
امکان نداره وقتی میدونه به شیر حساسیت داره همچین اشتباهی ازش سر بزنه.

چانیول اطمینان داشت این اتفاق از گور اون امگا بلند میشه، درسته یه زمانی دوست صمیمیش بود ولی وقتی بعد از فوت سویون بهش اعتراف کرد و پشت بندش به خاطر جواب ردی که شنید، نقشه کشید تا بزور باهاش همخوابی داشته باشه، اون دوستی کاملا از بین رفت. نمیدونست باید بهش بگه یا نه، اما خودش حتما حق اون پست فطرت رو میذاشت کف دستش.

چانیول بیشتر از اون یوجین رو معطل نکرد و رو بهش گفت:

_وقتی رفتم پیشش یه امگا کنارش بود. اون رو از قبل میشناختی؟ میدونی از کِی بهش نزدیک شده؟

یوجین مدتی رو فکر کرد تا پی برد انیگما از چه شخصی صحبت میکنه.

_فکر می کنم دو هفته ای هست. زیادی پاپیچ بکهیون میشد و تو باشگاه همیشه حواسش بهش بود.

چانیول سرش رو به معنای فهمیدن تکون داد.

_این مسئله رو اجازه بده خودم حلش می کنم، بهتره که بی سر و صدا این قضیه فیصله پیدا کنه و به بیرون درز پیدا نکنه، اینطوری به نفع همه است.

یوجین فقط آروم زیر لب تشکر کرد، خواست سمت بکهیون بره که با صدای چانیول که اسمش رو به زبون آورد با قیافه مبهوت و متعجب به سمتش برگشت.

ZIMAOù les histoires vivent. Découvrez maintenant