Part.9✨️☃️
POV[Writer]
_هی روباه مکار چرا تو همی؟ مگه هوس یه چیز خوش مزه نکرده بودی؟ خب بخور دیگه چرا داری بازی میکنی؟
بکهیون با چشمای درشت رو به چانیول با تن صدای محکم و عصبی گفت:
_روباه مکار و درد.
_خب این یه حقیقته...چرا ناراحت میشی! بهت میگن روباه ولی مکار رو از قلم انداخته بودن من بهش اضافه کردم.
با اخم هایی که به پیشونیش نشست رو به بکهیون زمزمه آرومی کرد:
_فکر نکن نفهمیدم تو شرکت قرار میذاری بعدش میپیچونی، به خیال اینکه کار من رو تلافی کنی.
آلفا ابرویی بالا انداخت و گفت:
_نه که به خاطر قال گذاشتنم تو کافه ازم عذرخواهی کردی؟
_خودت که میدونی چرا نتونستم سر قرار حاضر بشم.
_یه تماس نمیکشتت.
چانیول سکوت کرد و حرفی نزد.
_حتی الان هم عذرخواهی نمی کنی؟
بکهیون با لحن تلخ و تندی گفت.
_تو هم نکردی؟
چانیول با چهره ای حق به جانب زمزمه کرد.
_بیشعوری تو ذاتته.
_با من بودی؟
_نه با این موچی ها بودم.
_بابا یولی روباه مکار یعنی چی؟
دویون صحبت نه چندان خوشایند بینشون رو قطع کرد و به همراه مین جون کنجکاو به انیگما نگاه کردن تا یه جواب از بین لب های درشتش بشنون.
چانیول نیشخندی زد و خواست جواب پسرکش و مین جونی که مثل یه گربه بهش نگاه میکرد با مهربونی بده اما بکهیون پیش دستی کرد و گفت:_روباه مکار، روباهیه که گیر یه آقا گرگ بدجنس میفته و آقا گرگه با خیال اینکه یه طعمه پیدا کرده تا ازش سوءاستفاده کنه و بهش دستور بده تا براش غذا پیدا کنه، زیادی خوشحاله، اما نمیدونه این روباه مکار با حیله گریش میتونه تو سه سوت اون رو گیر یه چوپان ترسناک بندازه و کلکش رو بکنه.
_من نفهمیدم چی گفتی بکهیونی...
بکهیون به چهره دمغ انیگما نیم نگاهی کرد و گفت:
_مهم نیست کارامل کوچولو بهتره غذاتون رو زودتر بخورین تا بریم آبشار.
****
چهار نفری راهی که اومده بودن رو با پای پیاده برمیگشتن. محله ای که توش پا گذاشته بودن، خیابون های باریک و درازی داشت که با دکه ها و دست فروش های مختلف اشباع شده بود.
سر خیابون رسیدن و چانیول با دویونی که تو بغلش گرفته بود دستش رو بلند کرد تا یه تاکسی برای برگشت به هتل بگیرن اما با صدای بکهیون متوقف شد.
![](https://img.wattpad.com/cover/355086364-288-k328443.jpg)
ESTÁS LEYENDO
ZIMA
Hombres Loboآدما همونطور که یهویی وارد خط فرضی ای که دورت کشیدی میشن، همونطور یهویی هم بار و بندیلشون رو میبندن و جوری ناپدید میشن که انگار هیچ وقت نبودن... یکی تو بهار و زیر شکوفه ی درختا یکی تو تابستون و زیر نور تند خورشید یکی تو پاییز و خیابون هایی که بارون...