جی جی هم نشست پیش زین نایل و لویی از دستشویی اومدن و جی جی یه چش غره رفت 😒😒یهو صدای یه نفر اومد: سلاااام😐لیام بود نشستیم رو مبل 😬نایل گفت یه سورپرایز دارم براتون و رفت تو یکی از اتاقا😐من و ساندرا هم با هم حرف میزدیم زین و لیامم داشتن فیلم میدیدن😑بهد یه ربع نایل از اتاق اومد بیرون همه پاشدیم😐گفت چیزی شده؟😳گفتم سورپرایزت کو؟😃یهو قیافش عوض شد😨گفتم چی شده؟😐
نایل:اممم......خب سورپرایزت یه پیتزا خانواده بود که الان دیگه نیستش😐من گفتم عیب نداره گوشت بشه به رونت😐دوباره نشستیم حوصلمون سررفته بود نایل گفت من میرم دسشویی😐گفتم خوشبگذره😑یهو زنگ درو زدن ساندرا رفت درو وا کنه 😄چشمتون روز بعد نبینه چارتا بالن که بنظر میومد اعضای بدنه یه زن باشه اومد تو😐ساندرا پوکر بود اون زنه اومد تو لویی تا دیدش گفت یا حضرت تاملینسون😰گفتم حضرت تاملینسون داریم مگه؟😶لیام حرفمو قطع کرد و گفت این که نیکی میناژه😨نایل گفت به نظرم که ژلس 😛ژله پیتزایی😋
من گفتم ژله موزی بهتره😀نیکی حرفمونو قطع کرد گفت جی جی منو دعوت کرده🙂به به دو تا بالن😐گفتم سلام نیکی شوفاژ.😁نیکی بدجوری اخم کردو گفت میناژ😡منم گفتم شوفاژ اصلشه بعد زود رفتم پیش ساندرا همه دور میز جمع شدن😊اینقدر حرف زدیم که بحث رسید به قسمت پروتز سینه و باسن
بحث مسخره ایی بود 😐نایل گفت بسه دیگه بیاید جرئت حقیقت 😐هر سال تولدم جرئت حقیقت بازی میکنم😅همه نشستیم زمین ولی مثل اینکه نیکی نمیتونست چارزانو بشینه🔫😶 ساندرا براش صندلی اورد اونم نشست روش 😐
بطری رو چرخوندیم به سمت نایل و نیکی افتاد😁نایل پرسید جرئت یا حقیقت؟😐نیکی گفت حقیقت 😐نایل فکر کرد🤔بعد گفت.تو عمل جراحی کردی؟😑زین گفت نایل مشخص نیس برات؟😑نایل گفت میخوام... مشخص شه😄نیکی گفت معلومه که نه من طبیعی هستم😌من گفتم
چیییییییییییییی؟😳 دروغ نگو معلومه که باسنت پروتزه😳نیکی گفت نه 😐
من گفتم باسنت غیر عادیه😐نیکی گفت از توعه باقالی بهتره😒داد زدم من ثابتش میکنم😐😐لیام گفت چجوری؟😐من گفتم سوم ابتدایی یاد میدن پلاستیک روی اب میمونه 😐ولی چیزهایی مثل گوشت انسان میره ته اب😐
نایل گفت نهههههه اینجوری که 😭😭نمیتونم تو استخر پیتزا بخورم😭😭نایل گفت بچه ها شوفاژو بگیریید😐لیام و لویی پاشدن نیکی و از رو صندلی بلند
کنن 😐نیکی جیغ میزد و فوشای بدی میداد 😕لیام لویی رو هل داد نیکیو یه دستی بلند کرد رگای عضلش معلوم بود😜😜رفت حیاط ما هم دنبالش نیکی رو پرت کرد تو استخر یهوووو..........نیکی با حرکت انتحاریه لیام تا ته آب رفت 😳داشتم نا امید میشدم که یهو با اون باسنای بالن نماش اومد رو آب 😄همینجور معلق بود 😐نایل گفت ژله پیتزایی وا رفت😫همه خندیدیم جی جی و زین اوردنش بیرون داشت میترکید از عصبانیت😡یه سیلی جانانه زد تو صورت لیام😐و رفت جی جی هم رفت 😐چه خوب فقط همینا اضافه بودن😜زین رفت تو و رو مبل نشست همه رفتیم تو ادامه ی بازی 😐بطری رو چرخوندیم افتاد به من و نایل😐یه کم فکر کرد🤔گفتم جرعت یا حقیقت؟😶گفت جرعت 😀گفتم پاشو برامون ایرلندی برقص😬اصلا برق خاصی تو چشاش بود 😶پاشد اهنگو گذاشت خیلی باحال میرقصید😛😶
خسته شدیم و لم دادیم ساندرا از آشپزخونه کیکو اورد😑همه کادوهاشونو گذاشتن رو میز 😐 اول کادو لیام و وا کردم😐یه پکیج چنگال استیل بود😳گفتم این چیه؟گفت دشمن بدی هااا😄😐😐😐😐
کادوی لویس و وا کردم یه دستگاه هویج خوردکنی برام خریده بود😐گفتم ممنون و گذاشتمش رو میز😕کادوی نایلو وا کردم 😄معلوم بود چی بوده😐😭
کتاب آشپزی طرز تهیه دویست نوع پیتزا و اسپاگتی😳😳😳سرفه ایی کردمو کادوی زینو وا کردم😑برام قمقمه خریده بود😒گفتم این چیه؟😳گفت توش شیر کاکائو بخور 😏😏گفتم زحمت کشیدی 😒نوبت ساندرا بود😐برام پکیج لوازم ارایش خریده بود😐😐گفتم ممنون از همه😐لیام گفت کادوی نیکی مونده😳من گفتم نییییکی؟😂😂لیام بازش کرد
(ببخشید اینجا) شرت سایز 40 بود😳😳لیام سرخ شد نایل دویید تو اشپزخونه و یه ماسک اورد زد رو لیام 😐لیام وقتی بهتر شد کادوی نیکی رو از پنجره پرت کرد بعد با خجالت گفت حتما واسه خودش خرید😐شروع کردیم کیک خوردن که صدای درو شنیدیم......
YOU ARE READING
My Angle
Fanfictionهمه چیز از یه تولد شروع شد و از تولدی که باعث شد زندگیم عوض شه....