داستان از نگاه آنجلا:
حس افتضاحیه این که زیر نظر همه با یه لباس بد باشی من میخواستم مدل بشم ولی حس میکنم این کار درست نیس اینکه برای همه یه عروسک متحرک با لباس باشی (و شفاااا و من الحمد😐)من رفتم پشت صحنه الان باید با صف برن برنامه اینجوریه که وقتی اونا رفتن من وسطشون تا ته کت واک برم 😐😐
وقتی رفتم یه نگاه به اون پنج تا انداختم وااای لیام نمیتونه اون تسبیحو ول کنه؟؟؟😐سوره حمد بلده؟😕من فکر کردم زین مسلمونه
یه نگاه به زین انداختم😐😐با اون نیشخندش نگام میکرد
زین:😏
من:😟
زین:😎
من:😕
لویی سرش تو گوشیشه و هری داره با چشای برق زده نگام میکنه
مرتیکه هیز😑(هیییی خاک تو اون سرت نکبت😐😂)
هری:😉
من:😐
هری:😜
من:😦
هری:😛
ای بابا عجبااااا 😥
و نایل....😐😐
هی نایل چشه؟😐
چرا با رنج و سختی و قلبی به هزار تکه به افق نگریسته؟😐😭😭😭
(احمق هشت شب افقه اخهههه؟😐):دیی
چرا این راه لعنتی تموم نمیییشه 😑
تموم شد اخییی زود دوییدمو لباسمو عوض کردم و رفتم پیش تیلور 😐
من:اممم.... سلام😕
تیلور:هی تو محشر بودیا😜
من:راستش درباره همینه من نمیخوام اینکارو ادامه بدم من از این بدم میاد که زیر نگاه هر کس و نا کسی باشم برا همین ببخشید که وقتتونو تلف کردم😔
تیلور:عیب نداره خیلیا اینطورین ولی تجربه خوبی باهات داشتم تو دختر خوشگلی هستی امیدوارم موفق باشی خدافظ😌
من انتظار داشتم تیلور دعوام کنه یا حتی فوشم بده ولی نه... بهش نمیاد اینجوری باشه با خوشحالی رفتم به سمت در خروجی
هووووف خوای تازه اونجا پر دود بود
داشتم پیاده راه میرفتم سمت خونه
به این فکر میکردم نایل چرا ناراحت بود 😕
راستش من نایلو خوب نمیشناسم قبل تولد یه بار دیده بودمش ..اصلا به من چه که اون ناراحته ....
داشتم راه میرفتم که یه ماشین بوق زد
برگشتم دیدم هریه😐
من:هااان چیه؟😐
هری: میخوای پیاده بری؟😐
من:نه فرغون ننه ام سر کوچه اس میخوام سوار اون شم😏
هری:هر هر هر نمکدون😒سوار شو دیگه😐
من:نه😒
هری:کاریت ندارم لو لو که نیستم بریم حداقل ناهار بخوریم😐👍
من:باشه 😪
و هری راه افتاد...........................
سلام
یه توضیح بدم که اولش نایل نیست فک نکنید فن فیک هریه حتی رو کاورم نایله نایل بعدا میاد
امیدوارم خوشتون اومده باشه
من که میدونم ووت نمیکنید و نظر نمیدید ولی باز حالا اگه انگشتتون همراهی کرد بکنید قسمت بعد و امروز فردا آپ میکنم خدافظ(^_^)(^-^)
YOU ARE READING
My Angle
Fanfictionهمه چیز از یه تولد شروع شد و از تولدی که باعث شد زندگیم عوض شه....