part12

40 5 3
                                    

داستان از نگاه لیام:
زین:برو بچز صبح بخیر😎
هری:کوفت درد بزار بکپم😭😐
لو:چته زین کره خر قل چماق چته اول صبحی؟😑
زین:بلیت استخر گرفتم پاشید بریم😎😑
لیام:من استخر مختلت (زن و مرد با هم یه جا باشن)عمرا بیام😑
زین:میشه ادا مسلمونارو در نیاری چی خوردی این جوری میکنی؟😕
نایل:ددی خدایی چته اینجا نیویورکه استخرا مختلته روانی شدی؟😐
لیام:آدمو برق بگیره جو نگیره پاشید بریم😜😝
و به سمت NYC pool رفتیم

داستان از نگاه نایل:😎
خودم:هووووی.هوووووی گارسون هووووی😮
زین:نایل جان فازت چیه الان اینجا رستورانه عایا؟😑
خودم:به تو چه اومدم استخر حال کنم هوووووی گاارسون😑
گارسون:بعله آقای نیال😊
هری:ای بابااااااا گارسون اسمت چیه؟😐
گارسون:استفانی😐😎
هری:خوبه یکی بهت بگه اصفهانی؟😒
گارسون:نه....ولی چی شده؟😓
هری:ای بابا بگو چی نشده اون نیال بخوره تو فرق سرت نیال چیه آخه😒😑نااایل داداش من تکرار کن ناااااایل😠
گارسون: معذرت میخوام آقای هوران😶
خودم: اگه میخوای ببخشمت بپر یه پپرونی بیار آفرین زود بیا اصفهانی جان😎😎
چاکر شمام هستیم داش هری خدا خیرت بده😎😛
هری:ما نکنیم کی بکنه؟😊😑
لیام:خب حالا فعلا ب.........
یه صدای زنونه آشنا:واااااات؟ شما اینجا تو استخر؟😱
همه برگشتیم سمت صدا اوه اوه ساندرا و آنه؟
داستان از نگاه آنجلا:
یا امام زمان یا استخدوس یا مادر یا پدر .....😨
هیی وای این هری داره منو با چشماش میخوره یا امام
به قیافه هاشون نگاه کردم
زین:😏😏
لیام:هی ساااندرا😍
ساندرا:لیییی 😛😍
یا امام ساندرا نرو جان ننه ام نرو نرووووو😭😭😭
بیخیال اینم تا لیامو میبینه هنگ میکنه بیش از این انتظاری ندارم ازش😔
لویی:سلام آنه😃
من:سلام..
نایل:😮😮😮
یا امام نایل چرا اینطوریه
هری:😲😲
یا ابرفرض
با تمام سرت شیرجه زدم و رفتم ته آب و از اونجا دور شدم یه نگاه به مایوم انداختم یه بیکنی مشکی صورتی😑😒
والا من چادرم بپوشم اینا هیزن
هیییی زندگی....

................ ..... .........
به دوستان عزیزم سلام نظر یادتون نره اون بالا هم عکس استخرو بزرگیشو درک کنید بابای ∩__∩

My Angle Where stories live. Discover now