part 4

47 6 1
                                    


وقت خواب بود میخواستم برم خونه که نایل گفت نرو😔️
من گفتم مامان بابام منتظرن😑همه گفتن نرو نرو که ساندرا گفت گوشیتو بده من 😎منم گفتم نه😌
من:😊
ساندرا:😡
من:😓
ساندرا:😠
من😧:
اه اصلا بیا با اون نگاه سوراخت 😒
ساندرا زنگ زد و گفت سلام خاله آنه اسحال خونی با وبای فیلی گرفته الان گوز پیچ شده شب میمونه خونه ما 😐
خاله نگران نباش فردا ظهر سالم میدیمش دستت😃❤️نگران نباش بای😁
من:😨
هری و لیام:😓
نایل و لویی:😆😆😆👌👌😂😂👍👍
زین:😏
ساندرا گفت برم لباس خوابی که تو اتاقه بپوشم همه رفتن همین کارو کردن 😕
اتاقا فقط سه تا بود واس همین باید شریک میشدیم 😀به ساندرا گفتم بیا پیش من 😀خانوم رفت با لیام منم. ضایعه کرد 😒
اوهو باید با پسرا بخوابم؟😕
خب انتخابم معلومه نایل دیگه😄نایل پسر خوبیه 😀
نایل یهو گفت: عاقا من تو پذیرایی میخوابم که نزدیک اشپزخونه باشم😁
و رفت😐
نهههههههه نایل😱😱
همه برگشتن سمت من😶
-امممم چیزه.... خب منظورم اینه که نایل پذیرایی سرده یخ میزنی😓
هری گفت:نایل گوارشش گرما تولید میکنه نمیخواد تونگرانش باشی😎
لویی خوبه 😐
یهو لویی گفت: من میخوام تو بالکن بخوابم اتاقای این ویلا سقفش یه سانتی متره ادم خفه میشه😑👌
وااای😩
چرا اخه این شانس منه؟😭
هاااان؟😭
به هری و زین گفتم خب شمام پیش هم بخوابید 😁😁خدافظ😁
هری گفت:پس تو چی؟
فک کن انه فک کننننن😟
اها
من.... من خب.... تو یکی از اتاقا😶
هری خندید: 😂😂اتاق نداریم که😶
زین گف :باشه باو اصلا من میرم پیش جی جی😎

هری:برو. خب الان من و تو موندیم 😐

من باید با هری بخوابم؟😐
هیییی چاره ایی نیس چون اتاق سومی خیلی کثیفه
رفتیم تو اتاق 😕هری لنگ درازشو انداخت رو تخت 😑
من:هوووی من ادم نیستم ؟😐حداقل یه ذره جنتلمن باش برو زمین بخواب😕
هری:نوچ😏
من:خیلی شامپانزه ایی😒
رفتم جامو رو زمین انداختم😓
از اون دختر سوسولا نیستم که هرشب با لباس خواب توری درخشان در بالشتی از پر قو و در تخت میخوابند 😳
ولی خدایی زمین خیلی سفت بود😖
برا این که خوابم ببره گوسفندارو شمردم😌
یک بعععععع دو بعععععع سه هوووووی چهار احمققققق پنج..
واستا بینم فک کنم ببعی بع بع کنع ها😐
پاشدم دیدم بابام بالا سرمه یا علی 😨عزرائیل 😭😭
بابا غلط کردم گوه خوردم نه یعنی شکر خوردم دیگه از این کارا نمیکنم...😭😭
یهو صدای بابام گف:بابا چیه اوشگول
چشمامو گرد کردم😶
واااااا😲😲
نیکی شوفاژ تویی؟😐😐
چه قدر اب رفتیااا😐بالن تر از این حرفا بودی😁
صدا: تو روانی هستی
بعد رفت 😐
مردم فرشته وحی میاد بالاسرشون ما نیکی شوفاژ😐زندگی تا کجاها میرود😐
یهو یه سطل اب روم خالی شد💧💧
جیغ زدم وقتی پاشدم دیدم هریه😐
من:اشغال نفهم این چه کاریه 😡
هری:تو چیزی میزنی اخه من نیکی ام؟😐
من:تو بودی؟😳خب خواب بودم اشتباه دیدم حالا چته شبیه شتر آب کشیده شدم😒😒😒
هری:خواستم بگم تخت سفری اوردم برات😎
من:برو بابا روانی زنجیره ایی به یارو میگن پاشو قرص خوابتو بخور خدا شفات بده 😐خدا حقمو ازت بگیره به حق علی نفهم این چه غلطی بود کردی الان سرما میخورم😭😭خیلی...
هری :بسههههههه😐ساکت شو دیگه چه قدر حرف میزنی😐
انه:زهر مارمولک😒
رفتم بیرون پسره اسگل نگاه کن با لباس خوابم چیکار کرد 😒
اومدم تو اتاق دیدم مثه خرس خوابیده لباسمو عوض کرده بودم. 😕بزار پدرشو در میارم 😏
از تخت پرتش کردم البته این تلافی نبودااا فک نکنید اینقدر پخمه هستم😐😐
با خیال اسوده خوابیدم که😐.....





سلام
تروخدا نظر بدید حداقل با علاقه بیشترب بزارم
😭😭😥
به هر حال ممنون از کسانی که ووت کردن مرسی

My Angle Donde viven las historias. Descúbrelo ahora