بروبچ... فرق داستان رو با مستند که میدونید هوم؟؟ آخه بعضی هاتون میگید چرا شام و ناهار نمیخورن... یا چرا مثلا هری حموم نمیره... این یه داستانه... من که نمیتونم لحظه به لحظه ی نفس کشیدن هاشون رو بنویسم... کسل کننده میشه... برای کسانی هم که توقع دارن داستان همش پر از سکس...یا پر از اتفاق باشه باید بگم که داستانایی که پر از اتفاق باشه و هر دقیقه مجبور باشید تو استرس باشید، نقاط عطف بی معنی میشن... و بزودی خسته میشید.. آرامش قبل ا طوفان همیشه لازمه.
فصل بیست و هفتم
لیام شروع کرد:" تو هیچوقت نمیتونی مطمئن باشی. بار اول هم هیچکدوم فکر نمی کردیم بذاره اما گذاشت بری بیرون تو شهر. حتی اگه نشونم نده، وقتی تو خوشحالی خیلی خوشش میاد... میدونی."
شاهزاده چیزی برای گفتن نداشت. الی بهش لبخند زد:" اگه بخوای میتونیم یه چیزی برات از شهر بخریم؟"
در حالی که از اتاق بیرون می رفتن لویی سعی کرد فکر کنه:" خب اگه برام لباس نو بگیری عالی میشه."
وقتی به عرشه رسیدن با دیدن خشکی باعث شدن وجود لویی بلرزه...
کشتی در حال پهلو گرفتن بود و تمام افراد مشغول فعالیت بودن تا کشتی درست متوقف بشه.
نایل با هیجان خاصی به سمتشون اومد:" هز گفت سه ساعت برای موندن تو شهر وقت داریم! چقدر حال بده!!! حس می کنم از اول عمرم پام رو روی خشکی نذاشتم!"
لویی که بارش جالب بود تکرار کرد:" هز؟"
لیام خندید:" آره، نایل، زین و من اونطوری صداش می کنیم. حسابی حالشو می گیره اما ما فکر می کنیم جالبه و یجورایی هم بهش میاد."
لویی آروم سر تکون داد و اون کلمه رو برای استفاده های آینده توی ذهنش ذخیره کرد.
لیام با کنجکاوی پرسید:" راستی زین کجاس؟"
نایل جواب داد:" اوه، با کاپیتان تو اتاق مطالعه شه! داشتن راجع به یه چیز خصوصی حرف میزدن، واسه همین به من گفتن برم بیرون." نایل با بی خیالی شونه هاش رو بالا انداخت اما حرفش لویی رو یاد مسائل قبل درباره ی هری و زین انداخت.
بی اختیار اخم کرد و شروع کرد:" راستی... درباره ی هری و زین..." دو مرد و الی به سمتش چرخیدن و لویی قبل از ادامه دادن یه نفس کوتاه کشید:" اونا فقط دوستای نزدیک هستن درسته؟"
" اووهوم!" جواب نایل چندان صریح نبود و لیام با چشم هاش لویی رو بررسی کرد:" فقط؟ منظورت چیه؟ تو فکر می کنی چیز بیشتری بین شون هست؟"
لویی سریع انکار کرد:" نه، نه. فقط این که زین خیلی هوای هری رو داره و این یکم من رو کنجکاو کرد. همین."
نایل اضافه کرد:" اون دو تا بهترین دوستایی هستن که وجود داره که البته نباید فراموش کرد که زین احترام خیلی زیادی هم برای هری قائله. حتی بیشتر از من و لیام."
YOU ARE READING
*شاهزاده دزد دریایی *لری استایلینسون
Adventureاین داستان ورژن لری استایلینسون داستان "شاهزاده دزد دریایی" می باشد. لویی تاملینسون، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط هری استایلز، بدنام ترین دزد دریایی، معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. امید...