-1-

723 60 51
                                    

« ااااه چقدر ایکس شر میگی تو آخه!»
تام تو دلش برای استادش غر غر کرد ولی با لبخندی کاملا فیک روی صورتش داشت وسایلشو از روی میزش جمع میکرد.

الکس که نسبت به حضور استاد توی کلاس کاملا بی توجه بود روشو برگردوند سمت تام:« اه کونم!» و سریع پا شد و ایستاد.
همونطور که کف دستاش روی کونش بود نگاهی کلی به کلاسشون انداخت و جوری که فقط تام بشنوه زمزمه کرد:« چقدر کون تو کلاسمون داریم!»

تام خندید و کوله اش رو روی دوشش تنظیم کرد:« امشب کدومو قراره به فاک بدی؟»

الکس با پوزخند یکی از دخترای کلاس رو از نظر گذروند و برگشت سمت دوست درسخونش،تام:« جسی مک براید، ۱۹ ساله، دانشجوی سال اول، چهره ی سفید و تپل با موهای فرفری!»

تام به سمتی که الکس چند لحظه پیش نگاه میکرد،برگشت و دختر هدف رو دید. تو دلش چشم غره ای رفت و زمزمه کرد:« الکس بیخیال اون خیلی معصوم به نظر میاد!»

الکس پوزخند زد:« زدی تو خال!»

تام مشتی به بازوی دوستش زد.
همونطور که به سمت ماشین خوشگل تام میرفتند، الکس چرت و پرت میگفت و باعث میشد تام بخنده.

تام سوئیچ رو انداخت بغل الکس:« هی الکس تو برون من اصلا حوصله ندارم!»

الکس هم از خداخواسته قبول کرد و سوار شدند.

چند ساعت بعد الکس و تام توی آپارتمان کهنه و قدیمی مشترکشون مشغول کارای خودشون بودند که در زده شد.

تام توی آشپزخونه بود که باعث میشد به در ورودی نزدیک تر باشه پس برای اینکه الکس بشنوه بلند گفت:« من باز میکنم.»
و به سمت در رفت.
بدون نگاه کردن از چشمی، در رو باز کرد و با دوست دختر قبلیه الکس مواجه شد.
اخماشو کمی تو هم کشید:« کاری داشتی؟!»

سارا لبخند بزرگی زد:« سلاااااام. الکس بهم زنگ زد و خواست آشتی کنیم واااااای خیلی خوشحالم!»

تام لبخند فیکی که توش تبهر داشت رو زد:« چه کار درستی کرده!»

سارا که انگار طعنه ی جمله ی تام رو نگرفته بود دستاشو تو هم حلقه کرد و یه چشمک بهش زد:« خب نمیخوای بزاری بیام تو؟»

تام موهای قهوه ایش رو که جدیدا کمیشون رو آبی کرده بود رو با دستش به عقب حالت داد:« البته بیا داخل.»
سارا با ذوق همیشگیش نسبت به الکس پرید تو خونه:« الکس عشقم کجایی؟»

تام که پشت سر سارا بود چشماش رو به صورت واضحی تو حدقه چرخوند!

الکس از اتاق خودش با شلوارک و بدون بلوز پرید بیرون و دستاشو برای سارا باز کرد:« سلام بیبی!»
سارا جیغ کوتاهی زد و پرید بغل -شاید- دوست پسرش:«الکس!»
تام همچنان در حال چرخوندن چشماش تو حدقه بود که الکس دیدش و براش چشمکی زد!

What Happened To Us? - BoyXBoyWhere stories live. Discover now