Chapter 15 - جوان

132 9 9
                                    

"چ-چرا اون تکون نمیخوره؟" من با لکنت گفتم، صدام میلرزه.

به آلتا خیره شدم، کسی که اثری از تحرک نشون نمیده، وحشتناکه. بعدش به اون دو تا ریپر نگاه کردم.
گرچه اونا از چیزی که باید باشن خونسرد ترن، ولی به نظر میرسه از چیزی که میبینن مطمئن نیستن. اونا سوال منو نادیده گرفتن و به آلتا که که روی هنوز روی زمین دراز کشیده بود، خیره موندن.

"چرا تکون نمیخوره؟" من داد زدم، امیدوارد بودم بتونم توجهشونو جلب کنم.

"خوب میشه." گریفیث گفت، صداش از من بلند تر بود پس تونست منو خفه کنه.

بعدش با صدای آروم تر رو به اکتور گفت: "درسته؟"

"این قبلا هم برای آلتا اتفاق افتاده؟" من پرسیدم.

گریفیث سرشو تکون داد، چشماش هنوز روی آلتاست. "نه واقعا، ولی یه چیزی مشابهش-"

"اون چیه؟"

اونا ساکت موندن، نمیخوان چیزی رو فاش کنن. اکتور سمت آلتا قدم برداشت. کنار بدن بی هوشش زانو زد و پیشونیشو لمس کرد. ابروهای اکتور با شک و نگرانی خم شدن.

"ازتون یه چیزی پرسیدم،" من با پرخاش گفتم.

اکتور بهم گوش نمیده. بعد، انگار که متوجه صحبتم شده باشه، حالت صورتش محو شد.

"زین،" اون بلاخره بهم نگاه کرد. "برو چک کن ببین هیچ ریپری این اطراف هست؟"

بخاطر واکنشش به حضورم یا تغییر ناگهانی رفتارش غافلگیر شدم، نمیدونم. "ولی چرا-؟"

"گفتم برو!"

به نظر میرسه گریفیث هم گیج شده. سمت اکتور رفت و پرسید: "چرا به بقیه ی ریپرا نیاز داری؟"

"من بهشون نیاز ندارم،" اکتور از جاش بلند شد. "میخوام ما از بقیه در امان باشیم."

"ممکنه چه کاری انجام بدن که به ما آسیب بزنه؟" گریفیث پرسید.

"به علاوه-"

"زین برو." اکتور حرف گریفیثو قطع کرد. "حالا!"

بخاطر ضرورتی که توی صداش بود ترسیدم. "چطوری باید یه ریپرو از یه آدم تشخیص بدم؟" من پرسیدم.

"میفهمی." اکتور با شتاب گفت.

"حالا از اینجا برو." اون به در اشاره کرد. گریفیث کنارش ایستاد، از کارش تعجب کرد.

وجدانم بهم میگه اکتور یه چیزیش هست.
در حالی که تند تند راه میرم، اطرافو هم نگاه میکنم، به همه ی کسایی که از کنارشون رد میشم یا کسایی که از توی بدنم رد میشن. چرا اون نمیخواد ریپرا اطرافش باشن؟ اونا میتونن کمک کنن، نمیتونن؟ وارد چند تا اتاق شدم، امیدوار بوئم چیزی پیدا کنم که بخ وجود ریپرا  اشاره کنه. هیچ اتفاقی نیفتاد.

A Dance With DeathWhere stories live. Discover now