ترس چیزیه که من باهاش آشنام. خیلی آشنا.
وقتی تو جوونیم بخاطر نقاشی روی دیوارا دستگیر شدم و از غرغرای مامانم ترسیدم. وقتی برای مدرسه تست میدادم ، ترسو حس کردم. وقتی پدر و مادرم دعوام میکردن، ترسو حس میکردم.
وقتی تو اکس فکتور شرکت کردم، ترسیدم. وقتی برای اولین کنسرتم آماده میشدم ترسو حس کردم. وقتی نایل مرد، من ترسو حس کردم.
ترس چیزیه که ما ازش متنفریم، ولی در حقیقت، چیزیه که برای زندگی کردن و نجات پیدا کردن ازش، ضروریه. هر کاری که ما توی این دنیا انجام میدیم برای ترسیه که از عواقب اون کار داریم. اگه احساس بدبختی کنیم، اگه احساس باختن کنیم، اگه احساس تنهایی کنیم و اگه از نتیجه ی رفتارامون بترسیم، یه کاریو انجام میدیم.
ترس احساس نیست، ترس یه مفهومه. مفهومی که نمیتونیم ازش فرار کنیم. مفهومی که ما ازش خوشمون نمیاد ولی بدونش نمیتونیم زندگی کنیم.
حتی بعد از بار ها روبه رو شدن با ترسهام، در هر حال هنوز بهشون عادت نکردم.حتی بعد از این همه مدت، نمیتونم تحملش کنم. وقتی احساس ترس میکنم، تنش تمام بدنمو در بر میگیره. من توی زندگی روزمرمم هم توسط ترسهام تهدید میشم.
من وقتی اون یادداشتو خوندم، ترسو حس کردم.
سرمایی از بین ستون فقراتم عبور کرد. پاهام میلرزن.C? مثل کی آس؟
برگه ی اون یادداشتو برداشتم و دوباره خوندمش. زین. اون دقیقا میگه "زین".
این پیام برای منه. اون از من چی میخواد؟ انگار کمایی که توش فرو رفتم کافی نبود.
یه احساس دیگه بهم هجوم آورد.عصبانیت. یه جورایی، من عصبانیت و بی طاقتی رو حس میکنم. نمیدونم برای جوابایی که گرفتم یا دوباره زندگی کردن.
سه تا ریپری که رو به رومن، واقعا عصبین. هوای اطرافمون از اظطراب و سردرگمی پر شده.آلتا سرشو پایین انداخته و اطراف اتاق میچرخه، اون یه چیزایی زمزمه میکنه که نمیتونم بشنوم. از طرفی، گریفیث به نظر آروم میرسه، به دیوار تکیه داده ولی تنش دقیقا توی صورتش مشخصه. خطای روی پیشونی اکتور عمیق تر شدن چون اون به سختی داره فکر میکنه.
زمزمه های آلتا بلند تر شدن، گرچه با ناامیدی، اون صداشو بالا برد."من نمیفهمم. اون برنامه ریزی کرده. اون از زین چی میخواد؟"
"ظاهرا اون "میمیره" که منو ببینه." من اضافه کردم.
"احتمالا میخواد نشونمون بده که بعد از همه ی اتفاقای گذشته، اون الان اینجاست." اکتور گفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/87890133-288-k511647.jpg)
YOU ARE READING
A Dance With Death
Fanfiction"یک رقص با مرگ" یک داستان جذاب و هیجان انگیز که تا پایانش شما رو به حدس زدن وا می داره ! وقتی که زین مالیک به کما فرو می ره، تمام شکاف های جهنم سست میشن. (Zayn Malik AU) [Persian Translation] © All Rights Reserved @NoviReck Translated By : @jasminem...