"کسی میتونه منو ببینه؟" داد زدم و از راهرو ها گذشتم.
"چرا جوابمو نمیدین؟"
دنیای اطرافم در حال چرخشه. هیچ چیزو نمیفهمم. یکی ثانیه خوبم و بعد، خودمو میبینم –یا همزادم- روی تخت بیمارستان ، پوشیده شده با بانداژ و ماسک اکسیژن و کبودی هایی روی صورت و دستاش.
سعی کردم سر اون-یا خودم- داد بزنم، ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و الان، توی راهرو ها پرسه میزنم و مطمئن نیستم میخوام چیکار کنم.
قبل از اینکه داد و بیداد کردن سر مردم رو از سر بگیرم، اون مرد روی تخت رو بررسی کردم. اون دقیقا شبیه منه به جز صورتش که با کبودی و خراش، داغون شده.
چند تا لوله بهش وصله و حتی دستاشم آسیب دیده. به دستای خودم نگاه کردم ولی چیزی روشون ندیدم، کاملا حالم خوبه.
سعی کردم انعکاس خودمو روی در شیشه ای ببینم ولی فقط تصویر کل اتاق و اون مرد روی تخت توش مشخص بود. انعکاس من قابل دید نیستم.
نمیتونم بهش کمکی کنم ولی فکر کنم کن یه روحم، و اون آدم روی تخت، منم-ورژن مرده ی من؛ ولی یادمه که دستگاه قلب بوق میزد، من باید زنده باشم.
یا شاید این یه خواب دیگست.
یه چیز واضح اما غیر عادیه دیگه، یه خواب زنده. مثل اونی که نایل هم توش بود.
"تو باید زین مالیک باشی."
صدای لطیف زنونه ای از پشت سرم گفت. برگشتم و دختر جوونی رو دیدم که روی نرده ی راه پله نشسته، جایی که من قبلا ازش پایین اومدم. توی اون لحظه، هوای اطرافم عوض شد، هوا سرد و خشکه. یه چیزی درست به نظر نمیرسه.
"دربارت شنیده بودم."
اون دختر ادامه داد.
اون تقریبا بیست ساله به نظر میاد. اون یه دختر معمولی به نظر میرسه ولی بازم چیزای غیرعادی ای راجبش وجود داره. گونه هاش داخل رفته، صورتش ضعیف به نظر میرسه ولی طرز بیانش خیلی محکم و راسخه. موهای کوتاه تیره ای داره و به زور به شونه هاش میرسه و پوستش واقعا رنگ پریدس.
اون یه کت چرمی قهوه ای روی یه تیشرت سبز پوشیده و شلوار جینش کهنه س.
اون به طرز عجیب و غریبی جذاب و فریبنده س.
و اون میتونه منو ببینه.
"این کاملا طبیعیه اگه الان بترسی و گیج بشی."
اون بلند شد. نمیتونم بهش کمکی کنم ولی متوجه شدم اون خیلی لاغر مردنیه، مثل اسکلت.
"بعضیا واکنششون از تو هم بدتره."
"واکنش؟"
من پرسیدم.
"واکنش به چی؟"
"مبتدیا: بدنشونو روی تخت بیمارستان پیدا میکنن، کاملا داغون، ولی در واقع تو سر حال به نظر میرسی."
YOU ARE READING
A Dance With Death
Fanfic"یک رقص با مرگ" یک داستان جذاب و هیجان انگیز که تا پایانش شما رو به حدس زدن وا می داره ! وقتی که زین مالیک به کما فرو می ره، تمام شکاف های جهنم سست میشن. (Zayn Malik AU) [Persian Translation] © All Rights Reserved @NoviReck Translated By : @jasminem...
