Part 21

90 9 0
                                    

#Part_21
Shades of darkness

Chapter 2 "Decode"| Part 21

د.ا.د زين👇

بعد از شنيدن خبرا اعصابم ريخته بود بهم. اون دختر مرده و من ميدونم كى اينكارو كرده. گوشيو از روى ميز برداشتم و شماره ى لاكى رو گرفتم.

چند تا بوق خورد و گوشيو برداشت و خيلى ريلكس و اروم گفت:

+بله؟

با عصبانيت گفتم

-چه بلايى سر دختره اورديد مگه قرار نشد كارى بهش نداشته باشيد؟

با همون صداى ريلكسش گفت

+از من چيزى نپرس من كارى نكردم! خودت ميدونى پايپر وقتى عصبيه چه كارايى از دستش بر مياد...

عصبى شده بودم و وسط حرفش تلفنو روش قطع كردم.

از پشت سرم يه صدايى شنيدم ليوان برداشتم و برگشتم و محكم پرتش كرد. جاخالى داد و ليوان محكم خورد توى ديوار و پودر شد

+ميدونستى وقتى عصبانى ميشى خيلى سكسى ميشى؟

اينو گفت و ريز خنديد. بعدم به سمت من اومد و يه نگاهى بهم انداخت و رفت و خودشو پرت كرد روى مبل

-اينجا چيكار ميكنى پايپر؟

+اوه زين بيخياللللل عصبانى نشو ديگه

به سمتش رفتم و با دستم گردنشو گرفتم و با خشونت از روى مبل بلندش كردم. دستمو محكم گرفت و كنار زد. لعنتى... خيلى قويه. پرتم كرد روى مبل و اومد روى پامو گردنمو محكم فشار داد

+اينو يادت باشه كه من از تو خيلى قوى تر و پيرترم زين! تو نميتونى منو شكست بدى.

دستشو از گردنم برداشت. گردنمو گرفتم و نفس نفس ميزدم. گردنم بدجور ميسوخت.

روى پاهام نشسته بود و با غرور خاصى نگام ميكرد متنفرم از اينكه حس ميكرد خيلى از من بهتره.

سرشو جلو اورد و لباشو روى لبام قرار داد. اصلا توقع همچين چيزى رو نداشتم. منم لباشو ميبوسيدم. با دستام بلندش كردم و انداختمش روى مبل و رفتم روش. بلوزشو در اوردم و گردنشو بوسيدم... پايپر با خشونت بلوزمو توى تنم پاره كرد و خودشو بهم نزديك كرد.

يه چيزى منو از پشت كشيد بالا و به طرف ديوار پرتم كرد.

محكم خوردم به ديوار و با صورت پخش زمين شدم. سرمو اوردم بالا. لاكى بالاى سرم ايستاده بود

لاكى:چه غلطى دارى ميكنى؟

به پايپر نگاه كردم تند تند داشت لباساشو ميپوشيد.

-تو اينجا چيكار ميكنى؟

لاكى: به خواهره من نزديك نشو زين!

پايپر اومد بغل لاكى و محكم دست لاكيو گرفت و پرتش كرد روى زمين

پايپر: انقدر توى زندگى من دخالت نكن. به تو هيچ ربطى نداره من چيكار ميكنم.

لاكى با عصبانيت بلند شد و موهاى پايپر از پشت محكم گرفت و گفت

+من نيوردمت اينجا كه هرزه بازى در بيارى و با همه بخوابى! وقت اينو ندارم كه بخوام هر ديقه تورو از يه جا جمع كنم

پايپر: با من اينجورى حرف نزن

از سر جام بلند شدم. از پيشونيم خون ميومد. به سمت لاكيو پايپر رفتم و از هم جداشون كردم.

-بس كنين ديگه شورشو در اوردين شما دوتا... اگه ميخواين بيوفتين به جون همديگه از خونه ى من گم شيد بيرون!

با صداى كفش پاشنه بلند يه نفر هممون برگشتيم رو به در

+كسى بالا سرتون نباشه نميتونيد مثه ادم برخورد كنيد نه؟

با تعجب نگاهش كردم! اون اينجا چيكار ميكنه؟

-ادلايد؟؟؟ اينجا چيكار ميكنى؟

با غرور خاصى جلو اومد و گفت

+خون اصيل ها نگرانن... بايد ميومدم اينجا

لاكى: چرا بايد نگران باشن؟

+چون نتيجه ى اخرين پيشگويى مشخص شده!

@Shadesofdarkness🥀

بليك لايولى در نقش ادلايد (خوناشام خون اصيل)

بليك لايولى در نقش ادلايد (خوناشام خون اصيل)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Shades of darknessWhere stories live. Discover now