قسمت اول : اعتراف عاشقانه

233 28 2
                                    

پویزن به پرفکتی نگاه کرد که اعتراف عاشقانه ی پسر دیگری را رد میکرد.از صمیم قلب خوشحال بود که جای آن پسر نبود.
اگرچه پرفکت مثل اسمش حتی موقع رد کردن بقیه هم عالی عمل میکرد.
نباید از سمت اون رد میشد.از وقتی که بچه بود تمام احساساتش برای پرفکت بود اما نباید میذاشت بفهمه.
پرفکت بهترین و کامل ترین دختر این دنیا بود و پویزن فقط پسر خوشتیپ و بدجنسی بود که با خوش شانسی تمام در خانه ی کناری او متولد شده بود.
گاهی فکر میکرد ، اگر با هم همسایه نبودند میتوانست انقدر نزدیک به پرفکت باشه؟اون هم مثل بقیه پسرهایی میشد که فقط اجازه داشت از دور نگاهش کنه؟
اخم کرد.میدونست پرفکت دوستش داره.از همون بچگی دوستش داشت اما نباید میذاشت پرفکت بفهمه که پویزن هم دوستش داره.
پرفکت خیلی از اون بالاتر بود.اونا اصلا به هم نمیومدن...
دستانش را مشت کرد.برای همین باید خوردش میکرد.باید پرفکت رو انقدر خورد میکرد که فقط خودش بتونه ترمیمش کنه.
تا بتونه پرفکت رو برای خودش داشته باشه.فقط و فقط خودش...
- هی پویزن!بیا بریم خونه.
پرفکت با خوشحالی گفت.انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده بود.انگار که همین چند لحظه پیش کسی را رد نکرده بود.انگار که به خاطر حرفهای چند دقیقه پیشش امشب پسری نخواهد خوابید.
پویزن سری تکان داد : ((نه ، با یکی از دوست دخترام قرار دارم.))
و راهش را از پرفکت جدا کرد.
پرفکت گیج شده بود.چرا وقتی نمیخواست با او برگردد منتظرش مانده بود؟
دوست دختر؟
این یکی جدید بود...
__________
پایان قسمت اول
آپش بالاخره شروع شدش.
اگر تونستید یه کاور براش بسازید*_*

Poison & PerfectDonde viven las historias. Descúbrelo ahora