قسمت هجدهم : درخششِ کافی

62 19 5
                                    

پویزن فکر میکرد همه چیز درست شده.
فکر میکرد رابطه اش با پرفکت درست شده.

در اعماقش میدانست که هیچ چیز درست نشده اما نمیخواست این را باور کند.

مثل قبل بیرون خانه ی پرفکت منتظرش بود.

دلتنگ بود.
پرفکت را میخواست.
میخواست نزدیکش باشد.
میخواست در چشمانش نگاه کند‌.
میخواست صدایش را بشنود.
پرفکت را میخواست‌.
دلتنگ بود‌.

پرفکت از خانه بیرون آمد‌.با دیدن پویزن ایستاد.تعجب کرده بود‌.

- سلام.
به نرمی گفت.پویزن اخم کرد : ((چرا؟))
سوالش همین بود‌.فقط پرسید چرا و پرفکت کاملا فهمید چه بود.
چرا رفتارت عوض شده.

- به نظرت کافیه؟
سوالش همین بود‌.فقط پرسید به نظرت کافیه و پویزن کاملا فهمید چه بود.
اگر الان کنارت باشم، درخششت به نظرت کافیه؟

پویزن سرش را پایین انداخت : ((نه.))

پرفکت با قدم های کوتاه راهش را ادامه داد : ((پس وقتی کافی بود برگرد‌.))
_______
پایان قسمت هجدهم.
چطوره؟

Poison & PerfectTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang