Chapter 4....Part 4

364 79 73
                                    

«تاج»

Harry's p.o.v

-چی شده الی؟

جلوی در بار ایستاده بودم و بقیه پسرا هم داشتن با نیک صحبت میکردن.فاصله مون اونقدری بودش که نتونن بشنون که چی میگیم.

یکم جلو رفتم ولی دستاشو به طرفم گرفت و کاری کرد بایستم.تو چت شده الک؟

ال-جلو نیا بیب،اینجا رنگی میشه باید خسارت بدیم.

-اوکی باشه،چیکارم داشتی؟!

یکم به در و دیوار نگا کرد.داشت سعی میکرد نگاهامون روی هم نیفته.

وقتی دیدم نمیخواد جواب بده به پشت سرم نگاهی انداختم و برای لویی که با رنگ های مختلف بوشیده شده بود لبخند فرستادم.ریز لبخند زد و شونشو بالا داد و دستشو برام تکون داد.دیدن قیافه کیوتی مثل اون کاری میکرد از صبح تا شب لبخند.....

ولی نه،،،همه چی داره طبق نقشه پیش میره.

ال-هری راستشو بگو!

از افکارم بیرون اومدم.سرمو که چرخوندم با چهره عصبانی الک روبرو شدم.

-منظورت چیه؟

چش غره ای رفت و سریع بعد از اون آهی کشید.

ال-اون کیه هری؟

-هم اتاقیمـ....

ال-بسه هری،بسه،بهم دروغ نگو!من خودم دارم میبینم.

آبی که تو چشاش جمع شده بود باعث میشد چشاش معصوم بشن و بغض صداش بالاخره آزاد بشه.

ال-برای چی اینکارو با من میکنی!چرا!؟مگه من برات کافی نبودم؟

-ال بخدا اینطوری که فک میکنی نیس...!

ال-نمیخوام بشنوم،نه الان،این آزارم میده...

دستاشو روی چشمای قرمزش کشید و چینی به بینیش داد.

ال-من فقط میخوام خوشحال باشی...

صداشو صاف کرد.

ال-انگار الان خوشحالی پس...

رفتم نزدیک تر،سرشو پایین انداخته بود،کمی نزدیک تر رفتم .

-ال بیبی چرا نمیخوای بشنوی؟یه فرصت بهم بده تا توضیح بدم.

سرش همچنان پایین بود و چیزی نمیگفت.

ال تو رو جون هرکی دوس داری،من نمیتونم تنهایی رو تحمل کنم.

با اینکه کمکی نمیکنی ولی فک میکنم هنوز یذره دوسِت دار...

Mystery love, Mystery life(L.S/Z.M)*ON HOLD*Where stories live. Discover now