«هری ادوارد استایلز مست!»
Louis's p.o.v
(سه روز بعد/ساعت ۱۵:۴۷)
بعد از مدت ها یاد حرفای نایل افتادم
٫تو عوض شدی لویی...تو اون لویی ای که من میشناختم نیستی...٬
درسته من اون شاهزاده ای که بودم نیستم،من دیگه اهمیت نمیدم که بقیه به چشم یه شاهزاده بهم نگاه نکنن،اهمیت نمیدم که بهم توهین کنن،اهمیت نمیدم که چطوری باهام رفتار میکنن.
من دارم به یه آدم معمولی تبدیل میشم.
من پرنس لویی ویلیام،وارث انگلستان دارم مثل یه آدم معمولی زندگی میکنم و مشکلی ندارم...
درواقع خیلی مشکل دارم ولی کی اینجا میتونه مشکل منو حل کنه؟ پسر سِر استایلز که تا چندروز پیش به من و پدرم لعنت میفرستاد یا پسر کاپتاین هوران که درگیر عشق بازیش با اون پسر کاناداییه؟یا شایدم برادرم که به تخمشم نیست که دورو برش چه اتفاقی میفته؟
هیچکس به فکر بقیه نیست این خودمونیم که باید خودمونو نجات بدیم وگرنه بقیه مارو زیر پاهاشون له میکنن.
حواسم با صدای برخورد جسمی به کف زمین از جایی که سیر میکردم پرت شد.
به جعبه ای که توش پر رنگ و قلمو و وسایل دیگه مثل چسب و دستگیره و درزگیر و یه چنین چیزایی بود نگاه کردم و ابروهام بالا پرید.
به هری که راست ایستاده بود و آستیناشو بالا میزد خیره شدم.کم کم ساق دستای سفیدش از زیر پارچه خودشونو نشون دادن.
سر بندشو جابه جا کرد و موهای فرشو داد زیرشون.چقدر دوست داشتم همین الان بلند شم و دستامو داخل موهاش فرو کنم یا حداقل لمسشون کنم.
ه-اهم....نمیخوای از روی اون تخت بلند شی؟
فهمید دارم دیدش میزنم.سریع بلند شدم.
-چکار کنیم؟
نفس سنگینی بیرون داد و دوزانو جلوی جعبه نشست.دونه دونه قوطی های رنگو بیرون میذاشت .
ه-کار مهمی نیست،فقط باید سه ساعت خودمونو چس کنیم، در و دیوارو رنگ کنیم.
اخم کردم.
-چه رنگی؟
بدون اینکه سرشو بالا بیاره گفت:قبلا گفته بودم،خاکستری.میشه اینقد سؤالای تکراری نپرسی!
-منم بهت گفته بودم که خاکستری خوب نیست.
شونش افتاد و لحظه ای مکث کرد،به من نگا کرد و ملتمس گفت.
ه-حالا که دارم کنار میام لج نکن دیگه!ببین،خودتی داری شروع میکنی بیبی!
رنگ خاکستریو از رو زمین برداشتم و یه قلمو هم دستم گرفتم.فک کنم باور کرد که من حرفشو قبول کردم،به همین خیال باش.لبخند شیطونی زدم و سر قوطی رو برداشتم.قلمو رو توی رنگ فرو بردم.
ESTÁS LEYENDO
Mystery love, Mystery life(L.S/Z.M)*ON HOLD*
Fanficوقتی که لویی و زین شاهزاده های گمشدن و سر از یه جزیره در میارن، و چهار تا پسر جوون که توی فانوس دریایی زندگی میکنن اونا رو پیدا میکنن. یا اینکه، پرنس لویی ولیعهد انگلستانه و برعکس برادرش به قوانین و آداب توجهی نمی کنه، در این حین هری یکی از پسراییه...